langues Admin
| Subject: تعليم اللغة الفارسية*06 Wed 21 Apr - 18:09 | |
| 51- محمد: ببخشيد اسم اين خيابان چيست؟ محمد: عذراً ما اسم هذا الشارع؟ مرد: خيابان خيام. الرجل: شارع الخيام. محمد: خيام همان شاعر معروف است؟ محمد: الخيام هو نفس الشاعر المعروف؟ مرد: بله. خيام يک شاعر معروف ايرانی است. الرجل: نعم. الخيام شاعر ايراني معروف. محمد: ديوان شعر هم دارد؟ محمد: له ديوان أشعار أيضاً؟ مرد: بله ديوان شعر معروفی دارد. بعلاوه خيام يک دانشمند است وتقويم ايرانی را محاسبه کرد. الرجل: نعم. له ديوان أشعار معروف. علاوة علی ذلک، الخيام عالم وحَسِبَ التقويم الايراني. محمد: اين تقويم چگونه است؟ محمد: کيف هو هذا التقويم؟ مرد: تقويم ايرانی خيلی دقيق است. خيام تقريباً هزار سال قبل آن را نوشت. الرجل: التقويم الايراني دقيق جداً. کـَتـَبَه الخيام قبل ألف عام تقريباً. محمد: چه جالب! ايران شاعران ودانشمندان بزرگی دارد. محمد: ما أروعه! لايران شعراء وعلماء کبار. مرد: بله. حافظ، سعدی، فردوسی ومولوی شاعران ايرانی هستند. همه مردم دنيا آنها را می شناسند. الرجل: نعم. حافظ، سعدي، فردوسي ومولوي شعراء ايرانيون. يعرفهم کلّ الناس في الدنيا. محمد: کدام دانشمندان ايرانی خيلی معروف اند؟ محمد: أيّ العلماء الايرانيين معروفون جداً؟ مرد: ابن سينا، خوارزمی ورازی. الرجل: ابن سينا، الخوارزمي والرازاي. محمد: من خوشحالم که در ايران درس می خوانم واينجا زندگی می کنم. ايران يک کشور متمدن است. محمد: أنا مسرور لأنّي أدرس في ايران وأعيش هنا. ايران بلد متحضّر. 52- محمد: صدای اذان می آيد. مسجد کجاست؟ برويم نماز بخوانيم. محمد: يأتي صوت الاذان. أين المسجد؟ لنذهب ونصلّي. حميد: آنجا را ببين. آنجا حرم امام زاده صالح است. می توانيم در حرم نماز بخوانيم. حميد: أنظر لذلک المکان. هناک مرقد صالح أحد أحفاد الائمة. نستطيع أنْ نصلّي في المرقد. محمد: امام زاده صالح کيست؟ محمد: من هو صالح وحفيد من؟ حميد: او برادر امام رضا است. امام رضا از نوادگان پيامبر اسلام(ص) است. حميد: هو أخو الامام الرضا. الامام الرضا من احفاد نبي الاسلام(ص). محمد: حرم برادر امام رضا اينجاست؟ محمد: هنا مرقد أخي الامام الرضا؟ حميد: بله. حرم امام زاده صالح در ميدان تجريش است. حميد: نعم. مرقد صالح أحد أحفاد الائمة في ميدان تجريش. محمد: اينجا خيلی زيباست. خيلی هم شلوغ است. محمد: هذا المکان جميلٌ جداً. مزدحم جداً أيضاً. حميد: مردم تهران برای زيارت به اينجا می آيند. حميد: الناس في طهران يأتون الی هذا المکان للزيارة. محمد: ساختمان حرم چقدر زيبا وقديمی است! محمد: کم هو جميلٌ وقديم مبنی المرقد! حميد: بله. اينجا قديمی است. برويم در کنار حرم نماز بخوانيم. حميد: نعم. هذا المکان قديم. لنذهب ونصلي جنب المرقد. محمد: چه جالب! اينجا کتابخانه هم دارد. آن تابلو را ببين. محمد: ما أروعه! في هذا المکان مکتبة أيضاً. أنظر لتلک اليافطة. حميد: بله. همه می توانند از اين کتابخانه استفاده کنند. حميد: نعم. يستطيع الجميع ان يستفيدوا من هذه المکتبة. 53- محمد: سلام. محمد: مرحباً. تاجر: سلام. بفرمائيد. خوش آمديد. التاجر: مرحباً. تفضّلوا. اهلاً وسهلاً. محمد: قيمت آن فرش کوچک چند است؟ محمد: کم سعر ذلک السجاد الصغير؟ تاجر: کدام فرش؟ آن فرش قرمز کوچک؟ التاجر: أيّ سجاد؟ ذلک السجاد الاحمر الصغير؟ محمد: نه. اين فرش، اين که مثل يک تابلوی نقاشی است. محمد: لا. هذا السجاد، هذا الذي هو مثل لوحة رسم. تاجر: بله. آن يک تابلو فرش است. قيمتش دو ميليون تومان است. التاجر: نعم. ذلک لوحة سجاد. سعره مليونا تومان. محمد: دو ميليون تومان؟ محمد: مليونا تومان؟ تاجر: بله. آن فرش از ابريشم است. هنرمندان تبريزی آن را بافته اند. التاجر: نعم. ذلک السجاد من الحرير. حاکه الفنانون من مدينة تبريز. محمد: خيلی گران است. اما واقعا زيباست. يک شاهکار است. محمد: غالي جداً. جميل حقاً. قمة في الابداع. تاجر: البته فرشهای ارزان هم داريم. با من بيا. التاجر: طبعاً لدينا بعض السجاد الرخيص أيضاً. تعال معي. محمد: اين فرشها هم بسيار زيباست. محمد: هذه السجاجيد أيضاًَ جميلة جداً. تاجر: اين فرش يک ميليون تومان است. اين هم از ابريشم است. التاجر: هذا السجاد بمليون تومان. هذا أيضاً من الحرير. محمد: اين هم فرش تبريز است؟ محمد: هذا أيضاً سجاد تبريز؟ تاجر: نه. اين فرش کاشان است. فرش کاشان هم مثل فرش تبريز خوب وزيباست. التاجر: لا. هذا سجاد کاشان. سجاد کاشان أيضاً جيد وجميل مثل سجاد تبريز. محمد: فروشگاه شما مثل موزه نقاشی است. محمد: متجرکم يشبه متحفَ رسوم. تاجر: هنرمندان ايرانی فرشهای زيبايی می بافند. التاجر: الفنانون الايرانيون يحوکون سجاجيد جميلة. 54- تاجر: اين فرشها برای صادرات است. ما اين فرشها را به اروپا می فرستيم. التاجر: هذه السجادات للتصدير. نحن نرسل هذه السجادات الی اوروبا. محمد: در کشور من هم فرش ايرانی معروف است. محمد: في بلادي أنا أيضاً السجاد الايراني معروف. تاجر: البته! فرش ايرانی بهترين فرش دنيا است. نقشه فرش ايرانی بسيار قشنگ است. التاجر: طبعاً! السجاد الايراني أفضل سجاد في الدنيا. تصميم السجاد الايراني جميل جداً. محمد: مردم ايران با دست فرش می بافند؟ محمد: الناس في ايران يحوکون السجاد باليد؟ تاجر: بله. هنرمندان ايرانی با دست فرش می بافند. کارخانه های فرش هم در ايران هست. التاجر: نعم. الفنانون الايرانيون يحيکون السجاد باليد. توجد في ايران معامل للسجاد أيضاً. محمد: پس در کارخانه هم فرش می بافند. محمد: اذن يحيکون السجاد في المعمل أيضاً. تاجر: بله. البته فرش دست باف گران تر است. التاجر: نعم. طبعاً السجاد المحاک باليد أغلی. محمد: درست است. اين فرشها رنگهای زيادی دارند. جالب است. محمد: صحيحٌ. لهذه السجادات الوان کثيرة. رائع. تاجر: اين فرش پنجاه رنگ دارد. آن فرش 100 رنگ دارد. التاجر: لهذه السجادة خمسون لونا. لتلک السجادة مائة لون. محمد: صد رنگ؟ چه جالب! به همين خاطر اين فرشها مثل تابلوی نقاشی هستند؟ محمد: مائة لون؟ ما أروعه! لهذا السبب تبدو السجاد کلوحة رسم؟ تاجر: بله. هنرمندان ايرانی از قديم فرشهای زيبا وقشنگی می بافند. التاجر: نعم. الفنانون الايرانيون يحوکون سجادات جميلة منذ القدم. محمد: اين هنر خيلی قديمی است؟ محمد: هذا الفن قديم جداً؟ تاجر: بله. قديمی ترين فرش ايران در موزه فرش 3000 ساله است. التاجر: نعم. أقدم سجاد ايرانی في المتحف يعود الی ما قبل ثلاثة آلاف سنة. محمد: تو هم می توانی فرش ببافی؟ محمد: أنت أيضاً تستطيع أن تحوک سجاداً؟ تاجر: بله. پدر و پدر بزرگ من فرش باف بودند. من هم می توانم فرش ببافم. التاجر: نعم. أبي وجدي کانا حائکي سجاد. أنا أيضاً أستطيع أن أحوک سجاداً. 55- محمد: تو اهل تهران هستی؟ محمد: أنت من أهالي طهران؟ سامان: نه. من أهل اروميه هستم. سامان: لا. أنا من أهالي اروميّة. محمد: اروميه کجاست؟ محمد: أين اروميّة؟ سامان: در شمال غرب ايران. نزديک تبريز. درياچه اروميه خيلی معروف است. سامان: في شمال غربي ايران. قرب تبريز. بحيرة اروميّة معروفة جداً. محمد: درياچه اروميه نزديک شهر اروميه است؟ محمد: بحيرة اروميّة قريبة من مدينة اروميّة؟ سامان: بله. درياچه اروميه بزرگترين درياچه ايران است. سامان: نعم. "بحيرة اروميّة" أكبر بحيرة ايرانية. محمد: لابد در تعطيلات برای ماهيگيری به آنجا می روی! محمد: بالطبع سيذهب الی هناک في العطلة لصيد الاسماک! سامان: نه درياچه اروميه ماهی ندارد. چون آب آن خيلی شور است. سامان: لا. ليس في بحيرة اروميّة سمک.لان ماؤها مالح جداً. محمد: چه جالب! يعنی آنجا اصلاً ماهی وپرنده وجود ندارد؟ محمد: ما أروعه! يعني لا يوجد هناک اصلا سمک وطيور؟ سامان: نه. ماهی ندارد. ولی پرنده های زيادی کنار درياچه هستند. سامان: لا. ليس فيها سمک. لکن توجد طيور کثيرة جنب البحيرة. محمد: آن پرنده ها هميشه کنار درياچه زندگی می کنند؟ محمد: تلک الطيور تعيش دائماً جنب البحيرة؟ سامان: نه. وقتی از شمال به جنوب يا از جنوب به شمال می روند، مدتی کنار درياچه می مانند. سامان: لا عندما تذهب من الشمال الی الجنوب او من الجنوب الی الشمال، تبقی مدة جنب البحيرة. محمد: اطراف درياچه سرسبز است؟ محمد: اطراف البحيرة مکسوة بالخضرة؟ سامان: بله. خيلی سرسبز است. پر از درخت وباغ های ميوه است. سامان: نعم. مکسوة بالخضرة کثيراً. ومملوءة بالاشجار وبساتين الفواکة. 56- محمد: آيا من مى توانم با آژانس هاى ايرانگردی به اروميّه بروم؟ محمد: هل يمكنني أن أذهبَ الى ارومية بواسطة وكالات السياحة الايرانية؟ سامان: بله. مسافران ايرانى وخارجى ِ زيادى هر سال به اروميّه مى آيند. سامان: نعم يأتي إلى أرومية كل عام مسافرون كثيرون ايرانيون وأجانب. محمد: براى چه به آنجا مى روند؟ محمد: لِمْ يذهبون الى هناك؟ سامان: براى ديدن. مناظر زيبا واستفاده از آب شور درياچه به آنجا می روند. اين آب برای درمان بيماريهای مختلف سودمند است. سامان: يذهبون الى هناك لمشاهدة المناظر الجميلة والاستفادة من ماء البحيرة المالح. هذا الماء مفيد لمعالجة الامراض المختلفة. محمد: پس مسافران از آب شور درياچه استفاده می كنند. محمد: إذاً يستفيد المسافرون من ماء البحيرة المالح. سامان: بله. در تابستان هتلهاى ساحل درياچه پر از مسافران ايرانى وخارجى است. سامان: نعم. الفنادق الواقعة على شاطيء البحيرة مليئة في الصيف بالمسافرين الايرانيين والأجانب. محمد: آيا اين درياچه چيز جالب ديگرى دارد؟ محمد: هل لهذه البحيرة شيء لافت آخر؟ سامان: بله. اين درياچه چند جزيره بسيار زيبا دارد. سامان: نعم، في هذه البحيرة عدد من الجزر الجميلة جداً. محمد: آيا مى توانيم به آن جزيره ها برويم؟ محمد: هل نستطيع أن نذهب الى تلك الجزر؟ سامان: بله، در بعضى از اين جزيره ها چند روستا وجود دارد، ودر بعضى از آنها هيچ كس زندگى نمى كند. سامان: نعم، في بعض هذه الجزر يوجد عدد من القرى، وفي بعضها لا يعيش أحد. محمد: خيلى دوست دارم آنجا را ببينم. محمد: أحبّ كثيراً أنْ أرى ذلك المكان. سامان: در تعطيلات تابستان به اروميه بيا. سامان: في العطلة الصيفية تعال الى ارومية. محمد: شايد با دوستم بيايم وشايد تنها بيايم. محمد: ربما آتي مع صديقي، وربما آتي وحدي. 57- محمد: دوست دارم برای مادرم هديه جالب بگيرم. محمد: اود ان اشتري هدية رائعة لأمي. علی: چه می خواهی بگيری مادرت به چه چيز علاقمند است؟ علي: ماذا تريد ان تشتري ماذا تحب امك؟ محمد: مادرم اشپز ماهری است شايد زعفران هديه مناسبی باشد. محمد: امي طباخة ماهرة ربما يكون الزعفران هدية مناسبة. علی: آره خيلی خوبه زعفران ايران بهترين زعفران دنياست. علي: نعم جيد جداٌ زعفران ايران احسن زعفران في العالم. محمد: بله خوب است مردم كشور ما زعفران زياد مصرف نمی كنند چون خيلی گران است. محمد: نعم جيد الناس في بلادنا لا يستهلكون الزعفران كثيراٌ لانه غالي جداً. علی: خوب پس بهترين هديه زعفران خراسان است. علي: حسناً اذن احسن هديه زعفران خراسان. محمد: خراسان كجاست؟ محمد: أين خراسان؟ علی: در شمال شرق ايران كشاورزان خراسانی زعفران هم می كارند. علي: في شمال شرق ايران المزارعون الخراسانيون يزرعون الزعفران ايضاً. محمد: زعفران را از گل زعفران به دست می آورند درست است؟ محمد: يحصلون علی الزعفران من زهرة الزعفران صحيح؟ علی: بله انها زعفران می كارند ودر وسط هر گل سه پر زعفران وجود دارد. علي: نعم هم يزرعون الزعفران وفي وسط كل زهرة توجد ثلاث وريقات من الزعفران. محمد: پس توليد زعفران خيلی سخت نيست. محمد: اذن انتاج الزعفران ليس شاقاً جداً. علی: نه نه گفتنش آسان است اما توليدش كار بسيار سختی است. علي: لا لا الكلام عنه سهل لكن انتاجه عمل شاق جداً. محمد: بله درست می گويی پس زعفران هديه مناسبی برای مادرم است. محمد: نعم صحيح ما تقول اذن الزعفران هدية مناسبة لامي. 58- محمد: سلام فردا مى خواهى چه كار كنى؟ برنامه اى دارى؟ محمد: مرحباً غداً... ماذا تريد أن تفعل؟ لديك برنامج؟ حميد: سلام، فردا بعد ازظهر مى خواهم به مسجد بروم. حميد: مرحباً. غداً، بعد الظهر، أريد أن أذهب الى المسجد. محمد: بعد ازظهر در مسجد چه خبر است! آن وقت كه وقت نماز نيست! محمد: بعد الظهر .. ما الخبر في المسجد؟ ذلك الوقت ليس وقت الصلاة. حميد: براى مجلس ختم پدر دوستم به مسجد مى روم، پدر دوستم سه روز قبل از دنيا رفت. حميد: أذهب الى المسجد لحضور مجلس تأبين والد صديقي. والد صديقي توفـّي قبل ثلاثة ايام. محمد: خدا رحمتش كند. پس براى مجلس ختم به مسجد مى روى! محمد: رحمه الله. إذنْ تذهب الى المسجد لحضور مجلس تأبين! حميد: بله. ما در روز سوم و هفتم و چهلم براى افراد فوت شده، مراسم سوگوارى برگزار مى كنيم. حميد: نعم نحن في اليوم الثالث والسابع والاربعين نقيم مجالس عزاء للمتوفين. محمد: در مراسم سوگواری چه كار می كنيد؟ محمد: ماذا تفعلون في مراسم العزاء؟ حميد: مردم در مسجد قرآن می خوانند و به صحبتهای سخنران مذهبی گوش می كنند. حميد: الناس في المسجد يتلون القرآن ويستمعون الى حديث الخطيب الديني. محمد: آيا لباس های مشكی هم می پوشيد؟ محمد: هل ترتدون ملابس سوداء أيضاً؟ حميد: بله. لباس مشكی می پوشيم و با نزديكان فرد فوت شده، همدردی می كنيم. حميد: نعم. نرتدي ملابس سوداء ونواسي أقارب المتوفى. 59- محمد: مثل اينکه ماشينتان جديد است. محمد: تبدو سيارتکم و کأنها جديدة. راننده: بله. هفته گذشته اين تاکسی را خريدم. سائق: نعم. إشتريتُ هذا التکسي الأسبوع الماضي. محمد: قبلا هم ماشين سمند داشتی؟ محمد: کانت لک سيارة سمند في السابق أيضاً؟ راننده: نه. قبلا پيکان داشتم. من 30 سال است که راننده تاکسی هستم. سائق: لا. کانت لي بيکان سابقاً. انا سائق تکسي منذ ثلاثين سنة. محمد: ماشين پيکان را هم ايرانيها خودشان توليد می کنند. درست است؟ محمد: سيارة بيکان ينتجها الايرانيون بأنفسهم. صحيح؟ راننده: بله. پيکان توليد ايران است. اما الان اين خودرو را توليد نمی کنيم. سائق: نعم. سيارة بيکان من إنتاج ايراني. أما الآن لا ننتج هذه السيارة. محمد: پيکان يک ماشين قديمی است. الآن در ايران ماشينهای جديدی می بينم. محمد: بيکان سيارة قديمة. الآن أشاهد سيارات جديدة في ايران. راننده: بله. ايران ماشينهای مختلفي توليد می کند. بيشتر از سی مدل ماشين. سائق: نعم. ايران تنتج سيارات مختلفة. أکثر من ثلاثين موديل سيارة. محمد: 30 مدل؟ نمی دانستم. محمد: ثلاثين موديلا؟ ما کنتُ أعلم. راننده: بله. اما سمند خودروی خوبی است. کاملاً ايرانی است. سائق: نعم. اما سمند سيارة جيدة. إيرانية تماماً. محمد: سمند زيباست. يک ماشين مدرن است. محمد: سمند جميلة. سيارة حديثة. راننده: بله. ما خارج از ايران هم خودروی سمند توليد می کنيم. در سوريه. سائق: نعم. نحن ننتج سيارة سمند خارج ايران ايضاً. في سوريا. محمد: يعنی در سوريه هم کارخانه ی سمند هست؟ محمد: يعنی يوجد مصنع سمند في سوريا أيضاً؟ راننده: بله. صنعت ايران در خاورميانه پيشرفته است. سائق: نعم الصناعة الايرانية متقدمة في الشرق الاوسط. 60- محمد: سلام حميد! از کجا می آيی؟ محمد: مرحباً حميد! من أين تأتي؟ حميد: از دربند. حميد: من دربند. محمد: دربند کجاست؟ محمد: أين دربند؟ حميد: در شمال تهران بعد از ميدان تجريش يک تفريحگاه خوب و ديدنی است. حميد: في شمال طهران، بعد ساحة تجريش، هناك متنـّزه جيّد وملفِت. محمد: آنجا دربند است؟ محمد: هناك دربند؟ حميد: آره. دربند اسم يکی از محله های شمال تهران است. حميد: نعم. دربند اسمّ لأحد الاحياء في شمال طهران. محمد: آنجا پارک وجود دارد؟ محمد: هناك حديقة؟ حميد: نه آنجا پارک ندارد. در آنجا مناظر قشنگ و باصفا و يک رودخانه هست که از وسط کوهها می گذرد. حميد: لا. ليست هناك حديقة. هناك مناظر جميلة وخلابة ونهر يجري وسط الجبال. محمد: پس خيلی زيباست! محمد: اذن... جميل جداً! حميد: بله، دو طرف رودخانه رستورانهای زيادی هست. می توانی چند ساعت آنجا بنشينی و چای بخوری واز هوای خوب و خنک لذت ببری. حميد: نعم، على جانبي النهر توجد مطاعم كثيرة. تستطيع ان تجلس هناك بضع ساعات وتشرب الشاي وتستلذ بالطقس والبارد. محمد: صدای آب رودخانه خيلی لذت بخش است. خوب است من هم يک روز به آنجا بروم. محمد: خرير مياه النهر مُمْتِع جداً. الافضل أن أذهب أنا أيضاً الى هناك يوماً. حميد: تله سی يژهم دارد. می توانی با آن به بالای کوه بروی و پياده به پايين بيايی. حميد: هناك تلي فريك أيضاً. تستطيع أن تصعد بواسطته الى اعلى الجبل وتنزل الى الاسفل مشياً. محمد: کوهنوردها هم به آنجا می روند؟ محمد: متسلقو الجبال أيضاً... يذهبون الى هناك؟ حميد: آره کوهنوردها هم به آنجا می روند. در ايام تعطيل به ويژه شبهای تابستان آنجا خيلی شلوغ است. عده ای از مردم، صبحها برای ورزش به آنجا می روند. حميد: نعم. متسلقو الجبال أيضاً يذهبون الى هناك. المكان هناك مزدحم جداً في أيّام العطلة خاصة في ليالي الصيف. عدد من الناس يذهبون الى هناك اوقات الصباح للرياضة. .
TOPIC : تعليم اللغة الفارسية*06 SOURCE : Linguistic Studies ** http://languages.forumactif.org/ |
|