langues Admin
| Subject: تعليم اللغة الفارسية*07 Wed 21 Apr - 18:12 | |
| 61- آقای موسوی: شما در رشته ی ادبيات فارسی درس می خوانيد؟ السيد الموسوي: أنتم تدرسون في فرع الأدب الفارسي؟ محمد: بله. من دانشجوی ادبيات فارسی هستم. محمد: نعم. أنا طالب جامعي في الأدب الفارسي. آقای موسوی: پس استاد معين را می شناسی! السيد الموسوي: إذنْ تعرف الاستاذ معين! محمد: بله. من از فرهنگ معين که از آثار دکتر محمد معين است، استفاده می کنم. محمد: نعم. أنا أستفيد من قاموس معين الذي هو من مؤلفات الدکتور محمد معين. آقای موسوی: البته او کتابها و مقاله های بسياری دارد. بيشتر از 200 مقاله. السيد الموسوي: طبعاً هو له کتب و مقالات کثيرة. أکثر من مائتي مقالة. محمد: اين را نمی دانستم! محمد: ما کنتُ أعلم ذلک! آقای موسوی: او با استاد دهخدا همکاری می کرد. السيد الموسوي: هو کان يتعاون مع الأستاذ دهخدا. محمد: در چه کاری؟ برای نوشتن لغت نامه دهخدا؟ محمد: في أيّ عمل؟ لکتابة قاموس دهخدا؟ آقای موسوی: بله. آقای دهخدا نويسنده ی بزرگترين لغت نامه فارسی است. السيد الموسوي: نعم. السيد دهخدا مؤلف أکبر قاموس فارسي. محمد: دکتر معين برای نوشتن فرهنگ معين چند سال کوشش کرد؟ محمد: کم سنة سعی الدکتور معين لکتابة قاموس معين؟ آقای موسوی: استاد معين بيشتر از 25 سال برای فرهنگ معين کوشش کرد. السيد الموسوي: سعی الأستاذ معين أکثر من خمس و عشرين سنة لکتابة قاموس معين. محمد: او در کشورهای ديگر هم تدريس کرد؟ محمد: هو درّس في بلدان أخری أيضاً؟ آقای موسوی: بله. او مدتی در آمريکا، انگلستان و آلمان و فرانسه تدريس کرد. السيد الموسوي: نعم. هو درّس مدة في أمريکا و انجلترا والمانيا وفرنسا. محمد: فرهنگ معين کتاب بسيار ارزشمندی است. محمد: قاموس معين کتاب قيّم جداً. 62- محمد: امروز در اتوبوس با يک مرد آشنا شدم. او اهل جيرفت بود. محمد: اليوم تعرفتُ علی رجل في الحافلة. هو کان من اهالي جيرفت. علی: جيرفت يکی از شهرهای کويری ايران ونزديک شهر کرمان است. علي: جيرفت إحدی المدن الصحراوية الايرانية. قرب مدينة کرمان. محمد: من دانستم که جيرفت به کوير نزديک است. ايران چند کوير دارد؟ محمد: أنا عرفتُ أنّ جيرفت قريبة من الصحراء. کم صحراء في ايران؟ علی: دو کوير. اسم يکی دشت کوير است وديگری کوير لوت. علي: صحراء ان. إحداهما تسمی دشت کوير والأخری کوير لوت. محمد: در کوير آب بسيار کم است. مردم در آنجا چگونه زندگی می کنند؟ محمد: الماء قليل جداً في الصحراء. کيف يعيش الناس هناک؟ علی: نزديک کوير چند شهر هست، ولی هيچ کس در کوير زندگی نمی کند. علي: توجد عدة مدن قرب الصحراء، لکن لا يعيش أحد في الصحراء. محمد: دمای هوا آنجا چه قدر است؟ محمد: کم درجة الحرارة هناک؟ علی: در روز هوا خيلی گرم است، بين 50 تا 60 درجه سانتيگراد. اما شبها خنک است. علي: الجو حارٌّ جداً في النهار، بين خمسين وستين درجة مئوية. لکن الليالي باردة. محمد: دشت کوير وکوير لوت کجاست؟ محمد: أين دشت کوير وکوير لوت؟ علی: دشت کوير در خراسان رضوی، قم، اصفهان، سمنان ويزد است وکوير لوت در خراسان جنوبی، کرمان وسيستان است. علي: دشت کوير في خراسان الرضوية، قم، اصفهان، سمنان ويزد، وکوير لوت في خراسان الجنوبية، کرمان وسيستان. محمد: پس اين دو کوير خيلی بزرگند! محمد: إذن هاتان الصحراء ان کبيرتان جداً! علی: بله. شرق ومرکز ايران کويری است. در کوير هنر فرش بافی وسفالگری وجود دارد. علي: نعم: شرق ووسط ايران صحراويان. في الصحراء يوجد فنّ حياکة السجاد وصناعة الخزف. محمد: کشاورزی در آنجا چگونه است؟ محمد: کيف هي الزراعة هناک؟ علی: درخت خرما وپسته در مناطق اطراف کوير زياد است، چون به آب کمی نياز دارد. علي: أشجار النخيل والفستق کثيرة في مناطق اطراف الصحراء، لانها تحتاج الی ماء قليل. 63- محمد: در کوير چه حيواناتی زندگی می کنند؟ محمد: أيّ حيوانات تعيش في الصحراء؟ علی: در مرکز کوير تعداد کمی حيوان وگياه وجود دارد. اما اطراف آن، حيواناتی مثل شتر ومار وجود دارد. علي: يوجد في وسط الصحراء عدد قليل من الحيوانات ونباتات. أما في اطرافها فتوجد حيوانات مثل الجمل والحيّة. محمد: پس مردم اطراف کوير شتر دارند؟ محمد: إذنْ للناس في أطراف الصحراء جمال. علی: بله. در روستاهای اطراف کوير، کشاورزان برای انجام دادن کارهای خود از شتر استفاده می کنند. علي: نعم. في قری أطراف الصحراء، يستفيد المزارعون من الجمال لإنجاز أعمالهم. محمد: شهرهای اطراف کوير بزرگ هستند؟ محمد: المدن في اطراف الصحراء کبيرة؟ علی: نه. اين شهرها خيلی بزرگ نيستند. فقط کرمان ويزد واصفهان بزرگ هستند. علي: لا. هذه المدن ليست کبيرة جداً. فقط کرمان ويزد واصفهان کبيرة. محمد: مردم اين شهرها وروستاها از کجا آب می آورند؟ محمد: أهالي هذه المدن والقری، من أين يأتون بالماء؟ علی: در قديم آنها در زير زمين راههايی برای آب درست می کردند. علي: هم قديماً کانوا يفتحون طرقاً للماء تحت الارض. محمد: به اين راه ها چه می گويند؟ محمد: ماذا يسمّون هذه الطرق؟ علی: اسم اين راه ها ی آب "قنات" است. با آب قنات، کشاورزی هم می کنند. علي: إسم هذه الطرق للماء قنوات. يقومون بالزراعة أيضاً بماء القناة. محمد: فکر می کنم زندگی نزديک کوير سخت است. محمد: أتصورُ أنّ العيش قرب الصحراء صعب. علی: بله. درست است. هوای گرم وخشک وآب کم وتوفان شن. علي: نعم، صحيح. جو حار وجاف وماء قليل وعواصف رملية. محمد: اما هنر معماری کوير خيلی جالب است. من چند فيلم در مورد هنر معماری در کوير ديده ام. محمد: أمّا الفن المعماري في الصحراء رائع جداً. أنا شاهدتُ عدة أفلام عن الفن المعماري في الصحراء. علی: بله. خانه های آنجا گنبدی شکل وخيلی قشنگ است. علي: نعم. أسقفِ البيوت هناک بشکل قباب وجميلة جداً. 64- محمد: اينجا کليسا است؟ محمد: هذا المکان کنيسة؟ راننده تاکسی: بله. اينجا کليساست و امروز يکشنبه است. مسيحی های تهران يکشنبه ها به اينجا می آيند. سائق التكسي: نعم. هذا المکان کنيسة وهذا اليوم هو الأحد. المسيحيون في طهران يأتون الی هذا المکان أيام الأحد. محمد: فکر می کردم در تهران فقط مسلمانها زندگی می کنند. محمد: کنتُ أتصور بأن المسلمين فقط يعيشون في طهران. راننده تاکسی: نه، علاوه بر مسلمانها، در تهران مسيحی ها، يهوديها و زرتشتی ها هم زندگی می کنند، اما بيشتر مردم تهران مسلمانند. سائق التكسي: لا. علاوة علی المسلمين، يعيش في طهران المسيحيون، اليهود والزرادشتة أيضاً، ولکن معظم سکان طهران هم مسلمون. محمد: زرتشتی ها در کدام شهرهای ايران زندگی می کنند؟ محمد: في أي من المدن الايرانية يعيش الزرادشتة؟ راننده تاکسی: در يزد، کرمان، اصفهان و تهران. سائق التكسي: في يزد، کرمان، اصفهان وطهران. محمد: مسيحی ها چه طور؟ آنها در کدام شهرها زندگی می کنند؟ محمد: المسيحيون کيف؟ في أيّ من المدن يعيش هولاء؟ راننده تاکسی: مسيحی ها در تهران، اصفهان و اروميه زندگی می کنند. سائق التكسي: المسيحيون يعيشون في طهران، اصفهان و اروميّة. محمد: يهوديها هم در تهران هستند، درست است؟ محمد: اليهود أيضاً يتواجدون في طهران، صحيح؟ راننده تاکسی: بله. در تهران و شيراز. البته تعداد آنها کم است. سائق التكسي: نعم. في طهران و شيراز. طبعاً عددهم قليل. محمد: همه مسلمانهای ايران شيعه هستند؟ محمد: المسلمون الايرانيون کلهم شيعة؟ راننده تاکسی: نه. بيشتر آنها شيعه هستند. اما سنی ها هم در شهرهای مختلف ايران زندگی می کنند. سائق التكسي: لا. أغلبهم شيعة. أما السنة أيضاً يعيشون في مختلف المدن الايرانية. محمد: مسيحی ها، زرتشتيها و يهوديها با مسلمانها دوست هستند؟ محمد: المسيحون، الزرادشتة واليهود أصدقاء مع المسلمين؟ راننده تاکسی: بله. همه ما ايرانی و با هم دوست هم هستيم. سائق التكسي: نعم. کلّنا ايرانيون وأصدقاء مع بعضنا. محمد: آيا آنها در مجلس نماينده هم دارند؟ محمد: هل لهولاء نواب في المجلس أيضاً؟ راننده تاکسی: بله. همه اقليتهای دينی ايران در مجلس نماينده دارند. سائق التكسي: نعم. لکلّ الأقليات الدينية الايرانية نواب في المجلس. 65- محمد: چرا روزنامه خريده ای؟ خبر جديدی هست؟ محمد: لماذا اشتريتَ جريدة؟ هناک خبر جديد؟ سعيد: انتخابات مجلس نزديک است. می خواهم بدانم کانديداها چه کسانی هستند. سعيد: الانتخابات البرلمانية قريبة. أريد أن أعرف من هم المرشحون. محمد: انتخابات مجلس کی برگزار می شود. محمد: انتخابات الابرلمان متی تجری؟ سعيد: در اسفند ماه. مردم همه ی شهرها برای خود نماينده انتخاب می کنند. سعيد: في شهر اسفند. أهالي جميع المدن ينتخبون لهم نوابا. محمد: هر شهر يک نماينده دارد؟ محمد: لکلّ مدينة نائب؟ سعيد: نه. هر 250 هزار نفر يک نماينده دارند. مثلاً تهران 30 نماينده دارد. سعيد: لا. لکلّ مائتين وخمسين ألف شخص نائب، مثلاً لطهران ثلاثون نائباً. محمد: مردم شهرها کانديداها را می شناسند؟ محمد: أهالي المدن يعرفون المرشحين؟ سعيد: بله. معمولاً مردم کانديداهای شهرشان را می شناسند. سعيد: نعم. الناس يعرفون عادة مرشحي مدينتهم. محمد: چرا کانديداها تبليغات نمی کنند؟ محمد: لماذا لا يقوم المرشحون بحملة انتخابية؟ سعيد: هفته بعد تبليغات انتخاباتی شروع می شود. سعيد: تبدأ الحملات الانتخابية الاسبوع القادم. محمد: همه می توانند رأی بدهند؟ خانمها وآقايان؟ محمد: يستطيع الجميع أن يُدلوا بأصواتهم؟ السيدات والسادة؟ سعيد: بله. خانمها وآقايان از 18 سالگی می توانند رأی بدهند. سعيد: نعم يستطيع السادة والسيدات ان يدلوا باصواتهم من سن الثامنة عشرة. محمد: حزبهای مختلف هم کانديدا دارند؟ محمد: للاحزاب المختلفة أيضاً مرشحون؟ سعيد: بله. حزبهای مختلف کانديداهايشان را به مردم معرفی می کنند ومردم می توانند به آنها رأی بدهند. سعيد: نعم: الأحزاب المختلفة يُعرّفون مرشحيهم للناس ويستطيع الناس ان يُصوتوا لصالحهم. 66- منشی: الو، بفرمائيد. السکرتيرة: الو.. تفضّل. حميد: الو.. سلام. می خواهم با آقای محمد صحبت کنم، اتاق 417. حميد: الو.. مرحباً. أريد أن أتحدث مع السيد محمد. الغرفة اربعمائة وسبع عشرة. منشی: سلام. چند لحظه پشت خط باشيد. السکرتيرة: مرحباً. لحظات إبق علی الخط. محمد: الو، بفرمائيد. محمد: الو.. تفضّل. حميد: سلام محمد. حالت چطور است؟ حميد: مرحباً محمد. کيف حالک؟ محمد: سلام حميد. خوبم. تو چطوری؟ محمد: مرحباً حميد. أنا بخير وکيف حالک؟ حميد: بد نيستم. حميد: لا بأس محمد: چه خبر؟ محمد: ما الخبر؟ حميد: امشب می خواهيم برای شب نشينی به خانه ی سعيد برويم. تو هم می آيی؟ حميد: الليلة نريد أن نذهب الی منزل سعيد للسمر. أنت تأتي أيضاً؟ محمد: شب نشينی ديگر چيست؟ محمد: وما هو السّمر يا تری؟ حميد: شب نشينی يعنی يک مهمانی ساده بعد از شام. دوستان ديگر هم می آيند خوش می گذرد. حميد: السّمر يعني ضيافة بسيطة بعد العشاء. الاصدقاء الآ خرون يأتون أيضاً يکون وقتاً ممتعاً. محمد: من که دعوت ندارم! محمد: كلّا لستُ مدعوا! حميد: برای شب نشينی دعوت لازم نيست. من به سعيد تلفن کردم وگفتم با چند نفر از دوستان به خانه ی شما می آييم. حميد: لا حاجة للدعوة للسّمر. أنا إتصلتُ هاتفياً بسعيد وقلت له: نأتي الی منزلکم مع عدد من الاصدقاء. محمد: چه ساعتی می رويد؟ محمد: في أية ساعة تذهبون؟ حميد: حدود ساعت 9 فردا هم تعطيل است. می توانيم چند ساعت با هم باشيم. حميد: حوالي الساعة التاسعة. وغداً عطلة. يمکننا أن نکون معاً لبضع ساعات. محمد: سعيد هفته ی پيش در شيراز بود، از شيراز برگشته است؟ محمد: کان سعيد في شيراز الأسبوع الماضي، هل عاد من شيراز؟ حميد: بله. چون از يک ماه قبل سعيد را نديده ام، به خانه ی آنها می رويم. می آيی؟ حميد: نعم. ولأنـّي لم أر سعيداً منذ الشهر الماضي، فنذهب الی منزلهم. أتأتي؟ محمد: کار مهمی ندارم. بايد پيراهنم را اتو کنم. تا ساعت 9 آماده می شوم. محمد: ليس لي واجب مهم. يجب أن أکوي قميصي. سأتهيّأ حتی الساعة التاسعة. حميد: خوب. پس من وعلی ساعت 9 سر خيابان منتظرت هستيم. حميد: حسناً. اذنْ نتظرک أنا وعلي في الساعة التاسعة في بداية الشارع. محمد: حتماً. خدا حافظ. محمد: حتماً. في امان الله. حميد: خداحافظ. حميد: في امان الله. 67- حميد: ببخشيد خانم. خيلی زحمت داديم. حميد: عذراً سيدتي. زاحمناک کثيراً. مادر سعيد: خواهش می کنم خيلی خوشحال شدم. أمّ سعيد: عفواً، سررتُ کثيراً. محمد: دست شما درد نکند خانم. محمد: سلمتْ يداکِ سيدتي. مادر سعيد: خواهش می کنم. به سلامت. خوش آمديد. أمّ سعيد: عفواً. مع السلامة. اهلاً وسهلاً. حميد: خداحافظ. حميد: في امان الله. محمد: شما برای خداحافظی خيلی تعارف کرديد. محمد: أنتم أکثرتم في المجاملات اثناء التوديع. حميد: بله. ايرانيها خيلی تعارف می کنند، چون مهمان نواز هستند. حميد: نعم. الايرانيون يکثرون في المجاملة، لأنّهم يکرمون الضيف. محمد: مادر سعيد خيلی مهربان بود. او دوست داشت ما زياد ميوه و شيرينی بخوريم. محمد: أمّ سعيد کانت حنونة جداً، وکانت تحبّ أن نأکل المزيد من الفاکهة والحلويات. حميد: بله. ايرانيها مهمان را دوست دارند. حميد: نعم. الايرانيون يحبون الضيف. محمد: در کشور ما هم مردم تعارف می کنند، اما نه مثل ايرانيها. محمد: الناس في بلدنا أيضاً يجاملون بعضهم البعض، لکن ليس مثل الايرانيين. حميد: می خواهی تعارفهای ايرانی را ياد بگيری؟ حميد: تريد أن تتعلم المجاملات الايرانية؟ محمد: بله. محمد: نعم. حميد: من به تو کمک می کنم تا آنها را ياد بگيری. حميد: أنا أساعدک حتی تتعلّمها. محمد: خيلی ممنون. محمد: شکراً جزيلاً. حميد: خواهش می کنم. حميد: عفواً. 68- محمد: سبزی پلو با ماهی!؟ اين غذای ايرانی بسيار خوشمزه است. محمد: خضروات برز مع السمک!؟ هذا الطعام الايراني لذيذ جداً. علی: اين ماهی دريای خزر است. آيا تا حالا از آن خورده ای؟ علي: هذا سمک بحر قزوين. هل أکلتَ منه حتی الآن؟ محمد: نه از اين ماهی نخورده ام. محمد: لا، من هذا السمک لم آکل حتی الآن. علی: اين از ماهی های خوشمزه ی دريای خزر است آيا می دانی دريای خزر کجاست؟ علي: هذا من الأسماک اللذيدة لبحر قزوين. هل تعلم أين بحر قزوين؟ محمد: آری. در شمال ايران. محمد: نعم. في شمال ايران. علی: درست است. استانهای گيلان ومازندران وگلستان در ساحل دريای خزر هستند. علي: صحيح. محافظات گيلان ومازندارن وگلستان تقع علی ساحل بحر قزوين. محمد: روسيه هم کنار دريای خزر است. آن طرف دريا. محمد: روسيا أيضاً تقع علی ساحل بحر قزوين. علی الجانب الآخر للبحر. علی: بله. روسيه، آذربايجان، ترکمنستان وقزاقستان نيز کنار دريای قزوين هستند. علي: نعم. روسيا وآذربايجان وترکمنستان وکازاخستان أيضاً تقع علی ساحل بحر قزوين. محمد: واقعاً اين ماهی خوشمزه است. چند نوع ماهی در دريای خزر وجود دارد؟ محمد: هذا السمک لذيذ حقاً. کم نوعاً من الاسماک يوجد في بحر قزوين؟ علی: حدود 80 نوع ماهی در دريای خزر زندگی می کنند. خاويار اين دريا معروف است. علي: تعيش في بحر قزوين نحو ثمانين نوعاً من الاسماک. کافيار هذا البحر معروف. محمد: بله. اين را می دانم خاويار ايران بهترين وگرانترين خاويار دنيا است. محمد: نعم. أعرف هذا... الکافيار الايراني أفضل وأعلی کافيار في العالم. 69- علی: آيا تا حالا به ساحل دريای خزر رفته ای؟ علي: هل ذهبتَ الی شاطیء بحر خزر حتی الآن؟ محمد: نه. تا حالا به آنجا نرفته ام. محمد: لا. لم أذهبْ الی هناک حتی الآن. علی: آنجا با همه جای ايران فرق دارد، جنگلهای انبوه وطبيعت زيبا دارد. علي: ذلک المکان يختلف عن کل المناطق الأخری في ايران، حيث الغابات الکثيفة والطبيعة الخلابة. محمد: چه جالب! جنگلهای انبوه؟ محمد: ما أروعه! غابات کثيفة؟ علی: بله. اما هوای آنجا شرجی است. علي: نعم. لکن الجو هناک رطب. محمد: کشاورزی در شمال ايران چگونه است؟ محمد: کيف الزراعة في شمال ايران؟ علی: در آنجا کشاورزان، برنج، چای وپنبه می کارند. علي: المزارعون هناک يزرعون الرز والشاي والقطن. محمد: پس آنجا کاملاً سرسبز است. مردم آنجا چه شغلهای ديگری دارند؟ محمد: إذنْ ذلک المکان مکسو بالخضرة تماماً وما هي المهن الأخری للناس هناک؟ علی: ماهيگيری. دريای خزر جای خوبی برای ماهيگيری است. علي: صيد الاسماک. بحر خزر مکان جيد لصيد الاسماک. علی: به علت وجود جنگلهای زيبا وهوای خوش، مردم ايران، زياد به شمال سفر می کنند. علي: الناس في ايران يسافرون کثيراً الی الشمال بسبب وجود الغابات الخلابة والجو المنعش هناک. محمد: آيا در ساحل دريای خزر جايی هم برای شنا هست؟ محمد: هل يوجد مکان للسباحة أيضاً في بحر قزوين؟ علی: بله. همه ی شهرهای ساحلی جايی برای شنا وتفريح کنار ساحل دارند. علي: نعم. لکلّ المدن الساحلية مکان للسباحة والتنزه قرب الساحل. محمد: بندرهای مهم دريای خزر کدامند؟ محمد: ما هي أهمّ الموانيء علی بحر قزوين؟ علی: بندر انزلی وبندر نوشهر، مهمترين بندرهای ايران در ساحل دريای خزر هستند. علي: ميناء أنزلي وميناء نوشهر، اهم مينائين ايرانيين علی ساحل بحر خزر. 70- محمد: سلام، ببخشيد، تو خارجی هستی؟ محمد: مرحباً، عفواً، أنت أجنبي؟ مرد ايتاليايی: سلام. بله. من ايتاليايی هستم. الرجل الايطالي: مرحباً، نعم أنا ايطالي. محمد: اين کتاب آموزش زبان فارسی است. درست است؟ محمد: هذا کتاب تعليم اللغة الفارسية. صحيح؟ مرد ايتاليايی: بله. اين کتاب، خود آموز فارسی است. الرجل الايطالي: نعم. هذا الکتاب "تعليم الفارسية بدون معلم". محمد: می توانم آن را ببينم؟ محمد: يمکنني أن أشاهده؟ مرد ايتاليايی: بله. بفرمائيد؟ الرجل الايطالي: نعم. تفضّل. محمد: اين کتاب برای خارجيان مفيد است. ياد گرفتن آن ساده است. محمد: هذا الکتاب مفيد للاجانب. تعلّمه بسيط. مرد ايتاليايی: بله. من با اين کتاب وچند کتاب ديگر، فارسی ياد می گيرم. الرجل الايطالي: نعم. أنا أتعلّم الفارسية بهذا الکتاب وعدة کتب اخری. محمد: خودت فارسی می خوانی يا به آموزشگاه می روی؟ محمد: أنت بنفسک تدرس الفارسية ام تذهب للمعهد؟ مرد ايتاليايی: من به آموزشگاه زبان فارسی می روم والآن از کلاس می آيم. الرجل الايطالي: انا اذهب الی معهد تعليم الفارسية وعدت للتو من الصف. محمد: در دانشگاه بين المللی امام خمينی فارسی ياد می گيری؟ محمد: تتعلّم الفارسية في جامعة الامام الخمينی الدولية؟ مرد ايتاليايی: نه. من در کانون زبان ايران، فارسی می خوانم الرجل الايطالي: لا. أنا أدرس الفارسية في معهد ايران للغات. محمد: دانشجوها در آنجا فقط فارسی ياد می گيرند؟ محمد: الطلاب هناک يتعلمون الفارسية فقط؟ مرد ايتاليايی: نه. دانشجوها می توانند آنجا زبانهای انگليسی، آلمانی، عربی وفرانسه ياد بگيرند. الرجل الايطالي: لا. يمکن للطلاب ان يتعلّموا هناک اللغات الانجليزية والالمانية والعربية والفرنسية.
TOPIC : تعليم اللغة الفارسية*07 SOURCE : Linguistic Studies ** http://languages.forumactif.org/ |
|