languages
Dear visitor; Welcome.

Academic resources for the study of Foreign Languages .
---------------------------------------------------------------

Registration will not take more than one minute,
GO ON!
languages
Dear visitor; Welcome.

Academic resources for the study of Foreign Languages .
---------------------------------------------------------------

Registration will not take more than one minute,
GO ON!

languages

Academic resources for the study of foreign languages
 
HomeLatest imagesRegisterLog in

Share | 
 

 تعليم اللغة الفارسية*08

View previous topic View next topic Go down 
AuthorMessage
langues
Admin
Admin
langues


تعليم اللغة الفارسية*08 Empty
PostSubject: تعليم اللغة الفارسية*08   تعليم اللغة الفارسية*08 I_icon_minitimeWed 21 Apr - 18:13


71-
محمد: سلام.
محمد: مرحباً.
خانم نورانی: سلام. خوش آمديد. می توانم به شما کمک کنم؟
السيدة نوراني: مرحباً. اهلاً وسهلاً. يمکنني أن أساعدک؟
محمد: من دانشجوی ادبيات فارسی هستم، می خواهم با بخش فارسی کانون آشنا شوم.
محمد: أنا طالب الأدب الفارسي. أريد أن اتعرف علی القسم الفارسي في المؤسسة.
خانم نورانی: آيا دوست داری به کلاس آموزش فارسی بيايی؟
السيدة نوراني: هل تحب أن تأتي الی صف تعليم الفارسية؟
محمد: کلاس فارسی چگونه است؟
محمد: کيف هو صف الفارسية؟
خانم نورانی: ما برای هر دانشجو يک کلاس ويژه داريم. تو چه چيزی می خواهی ياد بگيری؟
السيدة نوراني: نحن عندنا صف خاص لکل طالب جامعي. أنت ماذا تريد أن تتعلم؟
محمد: می خواهم دستور زبان فارسی، گفتگو، خواندن ونوشتن ياد بگيرم.
محمد: أريد أن أتعلّم قواعد الفارسية، المحادثة والقراءة والکتابة.
خانم نورانی: شما می توانی در کلاسهای فارسی همه چيز ياد بگيری. ما کتابها وکلاسهای مختلفی داريم.
السيدة نوراني: يمکنک أن تتعلم کل شيء في صف الفارسية. نحن عندنا کتب وصفوف مختلفة.
محمد: اين کتابها چگونه است؟
محمد: کيف هي هذه الکتب؟
خانم نورانی: ما برای خواندن، دستور زبان وگفتگو کتابهای مختلفی داريم. اين کتابها را کانون تأليف کرده است.
السيدة نوراني: نحن عندنا کتب مختلفة للقراءة ولقواعد اللغة وللمحادثة. هذه الکتب قد ألـّفتها المؤسسة.
محمد: خوب است. پس کتابهای شما متنوع است.
محمد: جيد. إذنْ کتبکم منوعة.
خانم نورانی: بله. کانون زبان ايران بيشتر از 40 کتاب دارد. اين هم يک فرهنگ لغت است.
السيدة نوراني: نعم. لمؤسسة ايران للغات اکثر من أربعين کتاباً. وهذا أيضاً قاموس.
محمد: اين فرهنگ لغت بسيار مناسب است. می توانم آن را بخرم؟
محمد: هذا القاموس مناسب جداً. يمکنني أن أشتريه؟
خانم نورانی: بله. کتابها وCD ها وفرهنگ لغت را می توانی بخری.
السيدة نوراني: نعم. يمکنک أن تشري الکتب والأقراص المدمجة والقاموس.
72-
محمد: ببخشيد، شما الآن کلاس فارسی بودی؟
محمد: عذراً، کنتَ الآن في صف تعلّم الفارسية؟
دانشجو: آری من امروز دو کلاس فارسی دارم کلاس اول تمام شد.
الطالب: نعم. لي اليوم درسان في الفارسية. وانتهی الدرس الاول.
محمد: در اين کلاس چه چيزی ياد می گيريد.
محمد: ماذا تتعلّمون في هذا الدرس.
دانشجو: اين کلاس دستور زبان فارسی بود. ساعت3 کلاس شعر نو دارم.
الطالب: کان هذا درس قواعد اللغة الفارسية. في الساعة الثالثة يبدأ درس الشعر الحديث.
محمد: در اين کلاس چند نفر هستيد؟
محمد: کم شخصاً أنتم في هذا الدرس؟
دانشجو: فکر می کنم 12 نفر هستيم.
الطالب: أظنّ أننـّا اثنا عشرشخصاً.
محمد: دانشجوهای زبان فارسی اهل کجا هستند.
محمد: من أين هم طلاب اللغة الفارسية؟
دانشجو: آنها آلمانی، ترک، چينی، اسپانيايی، فرانسوی، وانگليسی هستند.
الطالب: هم المانیون واتراک وصينيون واسبان وفرنسيون وبريطانيون.
محمد: در اين کلاسها آيا دانشجوها با ادبيات فارسی هم آشنا می شوند؟
محمد: في هذه الدروس، هل يتعرف الطلاب علی الادب الفارسي أيضاً؟
دانشجو: بله. البته اگر به ادبيات فارسی علاقمند باشند.
الطالب: نعم، طبعاً اذا کانوا محبين للادب الفارسي.
محمد: پس شما می توانيد درسهايتان را انتخاب کنيد؟
محمد: اذن انتم تستطيعون ان تختاروا دروسکم؟
دانشجو: بله. بعضی ها فارسی خوب می دانند. آنها می توانند به کلاسهای ادبيات بروند وبا سعدی، حافظ، خيام ومولوی آشنا شوند.
الطالب: نعم. البعض يجيدون الفارسية. فهم يستطيعون أن يذهبوا الی دروس الأدب ويتعرفوا علی سعدي وحافظ وخيام ومولوي (جلال الدين الرومي).
محمد: برای کسانی که فارسی نمی دانند چطور؟
محمد: وکيف لاولئک الذين لا يجيدون الفارسية؟
دانشجو: آنها می توانند به کلاسهای گفتگو، دستور زبان فارسی وخواندن بروند.
الطالب: اولئک يستطيعون أن يذهبوا الی درس الحادثه وقواعد اللغة الفارسية والقراءة.
73-
محمد: ببخشيد! قيمت اين پالتو چرم چه قدر است؟ 200 هزار تومان؟
محمد: عذراً! کم هو سعر هذا المعطف الجلدي؟ مائتا ألف تومان؟
فروشنده: بله. قيمت آن 200 هزار تومان است.
البائع: نعم. سعره مائتا ألف تومان.
محمد: گران است. آيا اين پالتو از چرم طبيعی است؟
محمد: غالي. هل هذا المعطف من الجلد الطبيعي؟
فروشنده: بله. تمام پالتوها وکيف وکفشهای اين فروشگاه از چرم طبيعی هستند حتی دستکشها.
البائع: نعم. کل المعاطف والمحفظات والاحذية في هذا المتجر، من الجلد الطبيعي وحتی القفازات.
محمد: اين چرمها محصول کجا هستند؟
محمد: هذه الجلود المدبوغة منتوج في اين؟
فروشنده: شهر مشهد. البته چند شهر ديگر ايران نيز چرم توليد می کنند. چرم ايران خيلی خوب است.
البائع: مدينة مشهد. طبعاً ينتج الجلد المدبوغ في عدة مدن ايرانية اخری. الجلد الايراني المدبوغ جيد جداً.
محمد: ببخشيد، قيمت اين کيف چقدر است؟
محمد: عذراً، کم سعر هذه المحفظة؟
فروشنده: 50 هزار تومان.
البائع: خمسون الف تومان.
محمد: بسيار قشنگ است. اما برای من گران است.
محمد: جميلة جدا. لکنّه غال ٍ بالنسبة لي.
فروشنده: کيف وکفشهای ديگری هم داريم. بفرمائيد اين طرف، سمت چپ.
البائع: لدينا أيضاً محفظات وأحذية اخری. تفضل هذه الجهة، جهة اليسار.
محمد: اين کيف ودستکش بسيار زيبا هستند. اينها را می خواهم.
محمد: هذه المحفظة والقفازات جميلة جدا. هذه اريدها.
فروشنده: بله. حتماً. رنگ مشکی می خواهی يا قهوه ای؟
البائع: نعم. حتماً. تريد اللون الاسود أم البني؟
محمد: رنگ قهوه ای خوب است. متشکرم.
محمد: اللون البني جيد. شکرا.
74-
سعيد: به چه نگاه می کنی؟ الآن نماز شروع می شود.
سعيد: الی ماذا تنظر؟ الآن تبدأ الصلاة.
محمد: به اين ديوار نگاه می کنم. چه آينه های زيبايی!
محمد: أنظر الی هذا الجدار. کم هي رائعة المرايا!
سعيد: اينها آينه های بسيار کوچک هستند. به اين هنر، آينه کاری می گوئيم.
سعيد: هذه مرايا صغيرة جداً، وهذا الفن نسميه التزيين بالمرايا.
محمد: چگونه اين آينه های کوچک را به هم چسبانده اند؟ خيلی کار سختی است.
محمد: کيف لصقوا هذه المرايا الصغيرة ببعضها؟ انـّه عمل صعب جداً.
سعيد: آری. اين کار هنرمندان ايرانی است. آنها با دقت اين آينه های کوچک را به هم می چسبانند.
سعيد: نعم. هذا عمل الفنانين الايرانيين. فهم يلصقون هذه المرايا الصغيرة ببعضها بدقة.
محمد: آيا اين يک هنر قديمی است؟
محمد: هل هذا فن قديم؟
سعيد: بله. اين هنر قديمی ايرانی ها است. آنها مسجدها وزيارتگاه ها را با آينه کاری تزيين می کنند.
سعيد: نعم. هذا فن قديم للايرانين. هم يزينون المساجد والمزارات بالمرايا.
محمد: تمام ديوارها را با آينه های خيلی کوچک می پوشانند؟
محمد: يغطون کل الجدران بالمرايا الصغيرة جدا؟
سعيد: آری. در خيلی از محلهای زيارتی، آينه کاری می بينيم.
سعيد: نعم. في الکثير من المزارات، نشاهد التزيين بالمرايا.
محمد: آينه کاری، فضا را خيلی روشن می کند.
محمد: التزيين بالمرايا يجعل الفضاء وضاء جداً.
سعيد: همين طور است. عجله کن. نماز شروع می شود.
سعيد: بالضبط. اسرع! ستبدأ الصلاة.
75-
علی: از اين بالا می توانيم تهران را ببينيم، خيلی قشنگ است.
علي: من هذا العلو نستطيع أن نری طهران، جميلة جداً.
محمد: آره. تهران خيلی بزرگ وزيبا است.
محمد: نعم. طهران کبيرة جداً وجميلة.
علی: به نظر تو چه چيزهايی در تهران جالب هستند؟
علي: برأيک أيّ الاشياء في طهران رائعة؟
محمد: ساختمانها وبرجهای بلند تهران برای من خيلی جالب است. زمانی که به ايران آمدم، فکر نمی کردم در تهران ساختمانهای مدرن هم ببينيم.
محمد: مباني وابرج طهران العالية رائعة جدا بالنسبة لي. حين جئت الی ايران، ما کنت أتصور أن أشاهد في طهران مباني حديثة أيضاً.
علی: يعنی فکر می کردی که ساختمانهای تهران قديمی هستند؟
علي: يعني کنتَ تتصور انّ مباني طهران قديمة؟
محمد: آره. فکر می کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکی است.
محمد: نعم. کنتُ أتصور أن أغلب البيوت ذات طابق واحد وأنّ طهران مدينة صغيرة.
علی: وقتی من بچه بودم در يک خانه ی بزرگ يک طبقه زندگی می کرديم.
علي: عندما کنتُ أنا طفلاً، کنّا نعيش في بيت کبير ذي طابق واحد.
محمد: الآن در آنجا زندگی نمی کنيد؟
محمد: ألا تعيشون الآن هناک؟
علی: نه پدرم آن خانه ی زيبا وقديمی را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگی می کنيم.
علي: لا. باع والدي ذلک البيت الجميل والقديم، والآن نعيش في شقة صغيرة.
محمد: کدام را بيشتر دوست داری؟ خانه ی قديمی يا آپارتمان را؟
محمد: أيّهما تحبُّ أکثر؟ البيت القديم أم الشقة؟
علی: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازی می کردم.
علي: أنا أجبتُ ذلک البيت کثيراً. کنتُ ألعبُ في باحته مع اخواني.
محمد: برجهای تهران خيلی مدرن وزيبا هستند.
محمد: أبراج طهران حديثة جداً وجميلة.
علی: درست است. اما هنوز هم خانه های قديمی را در کوچه ها می توانی ببينی.
علي: صحيح. لکن يمکنک أنّ تشاهد حتی الآن البيوت القديمة في الأزقة.
76-
علی: خوب! گفتی برجهای بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزی برايت جالب است؟
علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخری الرائعة بالنسبة لک؟
محمد: بزرگراه های تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة.
علی: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً.
محمد: بله. من آنجا را خيلی دوست دارم. درختها وگلهای قشنگی دارد.
محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة.
علی: معمولاً دو طرف بزرگراه های تهران پر از درخت وگل است.
علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود.
محمد: اين بزرگراه ها، پلهای بزرگی هم دارند.
محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً.
علی: بله. مهندسان ايرانی در اين 20 سال بزرگراهها وپلهای بسياری درست کرده اند.
علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.
محمد: يعنی اينها را مهندسان ايرانی درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟
علی: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد می کنند ومی سازند.
علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم.
محمد: آيا در شهرهای ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهای بزرگ وجود دارد؟
محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخری طرق سريعة وجسور ضخمة؟
علی: البته. شهرهای بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبری منظورة مثل طهران.
محمد: چه خوب. شهرهای بزرگی مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه های زيادی داشته باشند.
محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبری مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة.
علی: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگی می کنند. هنوز بزرگراه های زيادی در دست ساخت است.
علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.
77-
محمد: فردا می خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم.
محمد: غداً ... أريد أن أذهب مع سعيد الی مسجد جمکران.
علی: خوش به حالت. التماس دعا.
علي: هنيئاً لک. أسألک الدعاء.
محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه می گويند؟
محمد: ماذا يقول الإيرانيون في جواب أسألک الدعاء؟
علی: می گوييم محتاجيم به دعا.
علي: نقول نحن بحاجة إلی الدعاء.
محمد: پس ... محتاجيم به دعا.
محمد: إذن ... نحن بحاجة إلی الدعاء.
محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟
محمد: هل تلک القبة قبة مسجد جمکران؟
سعيد: بله. آن گنبد آبی وزيبای مسجد جمکران است.
سعيد: نعم. تلک القبة الزرقاء والجميلة هي قبة مسجد جمکران.
محمد: چه مسجد بزرگی است! خيلی هم شلوغ است.
محمد: ما أکبر هذا المسجد! مزدحم جداً أيضاً.
سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادی از شهرهای قم وتهران به اينجا می آيند.
سعيد: نعم. أيام الثلاثاء، يأتي الی هنا کثير من الناس من مدينة قم وطهران.
محمد: خيلی شلوغ است. ماشين را کجا پارک می کنی.
محمد: مزدحم جداً. أين ترکنُ السيارة؟
سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک می کنم؟
سعيد: في الجهة اليمنی، في ذلک الشارع أرکن السيارة.
محمد: مراسم دعا کی شروع می شود؟
محمد: متی تبدأ مراسم الدعاء؟
سعيد: نيم ساعت بعد. برای نماز خواندن وقت داريم.
سعيد: بعد نصف ساعة. لدنيا وقت لإقامة الصلاة.
78-
محمد: چه جالب! در دو طرف جاده يا مزرعه است يا جنگل.
محمد: ما أروعه! علی جانبي الطريق إمّا مزرعة أوغابة.
سعيد: آره. من جنگلهای اينجا را خيلی دوست دارم.
سعيد: نعم. أنا أحبّ الغابات هنا کثيراً.
محمد: کی به اردبيل می رسيم؟
محمد: متی نصل أردبيل؟
سعيد: ساعت پنج. آيا خسته شدی؟
سعيد: الساعة الخامسة. هل تعبتَ؟
محمد: نه. اينجا زمين بسيار زيبا وسرسبز است. خسته نمی شوم.
محمد: لا. هذه الأرض جميل جداً وخضراء. لا أتعبُ.
سعيد: بله. اينجا سرسبز تر از تهران است وهوا هم خنکتر ولطيف تر است.
سعيد: نعم. هذا المکان أکثر خضاراً من طهران والجو أيضاً أبرد قليلاً وألطف.
محمد: اينجا شهرها به هم نزديکترند.
محمد: المدن في هذا المکان أقرب من بعضها.
سعيد: به خاطر هوای خوب، شهرها وروستا های زيادی در اينجا هست.
سعيد: بسبب الجو اللطيف، توجد هنا مدن وقری کثيرة.
محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهای زيادی نزديک جاده هستند.
محمد: أنظر هناک! توجد بقرات وخرفان کثيره قرب الطريق.
سعيد: دامداری يک کار مهم برای اهالی روستاهاست.
سعيد: تربية المواشي مهنة مهمة لأهالي القری.
محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالی همين منطقه هستند؟
محمد: هل هذه البقرات والخرفان هي لأهالي نفس هذه المنطقة؟
سعيد: بله. فکر می کنم همين طور است.
سعيد: نعم. أظنّ کذلک.
محمد: آيا دامداری در ايران سنتی است؟
محمد: هل تربية المواشي تقليدية في ايران؟
سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولی مزارع دامداری مدرن هم داريم.
سعيد: لأبناء القری، بقرات وخرفان. لکن لنا مزارع حديثة أيضاً لتربية المواشي.
79-
محمد: آن ساختمان چيست؟ آنجا! آن روبرو!
محمد: ما هي تلک البناية؟ هناک! إلی الأمام!
مرد روستايی: آن ساختمان آبی رنگ، کارخانه ی شير است.
القروي: تلک البناية الزرقاء اللون، معمل للألبان.
محمد: پس شير گاوهای اين دامداری را به آنجا می برند. درست است؟
محمد: إذن يأخذون حليب مزرعة تربية المواشي هذه إلی هناک. صحيح؟
مرد روستايی: بله. هم شير اين دامداری وهم شير گاوها وگوسفندهای روستاهای نزديک را به آنجا می برند.
القروي: نعم. يأخذون إلی هناک حليب مزرعة تربية المواشي هذه وأيضاً حليب البقرات والأغنام من القری القريبة.
محمد: آيا آن کارخانه فقط شير توليد می کند؟
محمد: هل ذلک المعمل ينتج الحليب فقط؟
مرد روستايی: نه. در آن کارخانه، پنير، ماست، خامه، کره و بستنی هم توليد می شود.
القروي: لا. في ذلک العمل تنتج الجبنة واللبن الرائب والقشطة والزبدة والبوضة أيضاً.
محمد: آيا اين پنير وماست را به همه ی شهرهای ايران می برند؟
محمد: هل يأخذون هذه الجبنة واللبن الرائب إلی کلّ المدن الايرانية؟
مرد روستايی: نه. فقط مردم شهرهای نزديک از آنها استفاده می کنند.
القروي: لا. يستفيد منها أبناء المدن القريبة فقط.
محمد: کارخانه های زيادی مثل اين کارخانه در ايران هست.
محمد: توجد في ايران معامل کثيرة مثل هذا المعمل.
80-
سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است.
سعيد: وصلنا الی أردبيل. هنا مدينة أردبيل.
محمد: فکر می کردم اردبيل شهر کوچکی است. اما آن شهر بزرگ وزيبايی است.
محمد: کنتُ أظنّ أنّ اردبيل مدينة صغيرة. لکنّها مدينة کبيرة وجميلة.
سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است.
سعيد: نعم. مدينة أردبيل هي مرکز محافظة اردبيل.
محمد: الآن به کجا می رويم؟ به هتل؟
محمد: إلی أين نذهب الآن؟ إلی الفندق؟
سعيد: آره. امروز در اردبيل می مانيم وفردا صبح به لاهرود می رويم.
سعيد: نعم. اليوم نبقی في أردبيل وغداً صباحاً نذهب إلی لاهرود.
محمد: آيا خانه ی علی در لاهرود است؟
محمد: هل بيت عليّ في لاهرود؟
سعيد: نه. خانه پدربزرگ علی در لاهرود است. لاهرود روستای بزرگی است.
سعيد: لا. بيت جدّ علي في لاهرود. لاهرود قرية کبيرة.
محمد: آيا می توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟
محمد: هل نستطيع أن نشاهد من لاهرود قمة جبل سبلان؟
سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان می روند.
سعيد: طبعاً. متسلقو الجبال أيضاً يذهبون من لاهرود إلی قمة سبلان.
محمد: پس فکر می کنم لاهرود از اردبيل سردتر است.
محمد: إذن أظنّ أنّ لاهرود أبرد من أردبيل.
سعيد: بله. ولی ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هوای خنک ومزرعه های قشنگ وجود دارد.
سعيد: نعم. ولکن لدينا ملابس مناسبة. هناک الجو بارد نسبياً وتوجد مزارع جميلة.
محمد: آيا مردم آنجا می توانند فارسی صحبت کنند؟
محمد: هل يستطيع الناس هناک أن يتکلموا الفارسية؟
سعيد: بله. مردم آنجا به فارسی وترکی صحبت می کنند. ما می توانيم با آنها فارسی صحبت کنيم.
سعيد: نعم. الناس هناک يتکلمون الفارسية والترکية. نحن نستطيع أن نتکلم معهم بالفارسية.

TOPIC : تعليم اللغة الفارسية*08  SOURCE : Linguistic Studies ** http://languages.forumactif.org/
Signature : langues
Back to top Go down
https://languages.forumotion.co.uk
 

تعليم اللغة الفارسية*08

View previous topic View next topic Back to top 
Page 1 of 1

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
languages :: Other languages,autres langues :: Persian*فارسی-
Jump to: