languages
Dear visitor; Welcome.

Academic resources for the study of Foreign Languages .
---------------------------------------------------------------

Registration will not take more than one minute,
GO ON!
languages
Dear visitor; Welcome.

Academic resources for the study of Foreign Languages .
---------------------------------------------------------------

Registration will not take more than one minute,
GO ON!

languages

Academic resources for the study of foreign languages
 
HomeLatest imagesRegisterLog in

Share | 
 

 تعليم اللغة الفارسية*09

View previous topic View next topic Go down 
AuthorMessage
langues
Admin
Admin
langues


تعليم اللغة الفارسية*09 Empty
PostSubject: تعليم اللغة الفارسية*09   تعليم اللغة الفارسية*09 I_icon_minitimeWed 21 Apr - 18:17


81-
محمد: خوش به حالتان! روستای شما بسيار زيباست.
محمد: هنيئاً لکم! قريتکم جميلة جداً.
پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلی قشنگ است، ولی در زمستان خيلی سرد است.
الجدّ: هذا المکان جميل جداً في الصيف، لکنهّ بارد جداً في الشتاء.
محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده ای؟ اين قله چقدر زيباست!
محمد: هل سبق أن صعدت إلی قمة سبلان؟ ما أجمل هذه القمة!
پدربزرگ: وقتی جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم.
الجدّ: عندما کنت شاباً، ذهبتُ مع أصدقائي مرة واحدة إلی البحيرة.
محمد: درياچه کجاست؟
محمد: أين البحيرة؟
پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشانی است ودر قله آن يک درياچه هست.
الجدّ: جبل سبلان جبل برکاني وتوجد علی قمته بحيرة.
محمد: خيلی عالی است. پس تو ورزشکار بودی؟
محمد: رائع جداً. إذن أنت کنت رياضياً؟
پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش می کنم وبه چشمه آب گرم شابيل می روم.
الجدّ: نعم. أنا أمارس الرياضة الآن أيضاً وأذهب إلی ينبوع الماء الحار في شابيل.
محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست.
محمد: سمعتُ أنه توجد في مدينة سرعين عدة ينابيع للماء الحار.
پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست.
چشمه های آب گرم شابيل خيلی دور نيست.
الجدّ: نعم. توجد في سرعين وفي هذه القرية أيضاً عدة ينابيع للماء الحار.
ينابيع الماء الحار في شابيل ليست بعيده جداً.
محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها برای تفريح وکوهنوردی می آيند؟
محمد: هنا مسافرون وسياح کثيرون. هل هولاء يأتون للتنزّه وتسلّق الجبال؟
پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه های آب گرم اينجا خيلی معروف است. با هم به چشمه های آب گرم هم برويد.
الجدّ: نعم. سبلان وينابيع الماء الحار هنا معروفة جداً. إذهبوا معاً إلی ينابيع الماء الحار أيضاً.
محمد: حتماً من وسعيد وعلی به چشمه های آب گرم می رويم.
محمد: حتماً أنا وسعيد وعلی نذهب إلی ينابيع الماء الحار.
82-
محمد: ديشب کجا بودی؟ تلفن کردم در خانه نبودی.
محمد: أين کنتَ ليلة أمس؟ إتصلتُ هاتفياً ما کنتَ في البيت.
حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد می خواستند به مکه بروند.
حميد: ليلة أمس ذهبت إلی المطار. والد سعيد ووالدته أرادا الذهاب إلی مکة.
محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتی؟
محمد: حسناً! أنتَ لماذا ذهبتَ إلی المطار؟
حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظی کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم.
حميد: هم جاءوا إلی بيتنا قبل عدة أيام وودّعونا وليلة أمس نحن ذهبنا معهم إلی المطار.
محمد: آيا همه برای خداحافظی با حاجی به فرودگاه می روند؟
محمد: هل يذهب الجميع الی المطار لتوديع الحاج؟
حميد: معمولاً دوستان وفاميل برای خداحافظی به خانه حاجی يا فرودگاه می روند.
حميد: عادة يذهب الأصدقاء والأقارب الی بيت الحاج أو المطار للتوديع.
محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصی دارند.
محمد: إذن للإيرانيين تقاليد خاصة قبل سفر الحج.
حميد: بله. يکی از اين آداب، خداحافظی است.
حميد: نعم. أحد هذه التقاليد هو التوديع.
محمد: آيا برای خداحافظی آداب خاصی دارند؟
محمد: هل لهم تقاليد خاصة للتوديع؟
حميد: بله. آنها با أشعار عرفانی وصلوات، حاجی را بدرقه می کنند.
حميد: نعم. هم يودّعون الحاج بأشعار عرفانية والصلوة علی النبیّ وآله.
محمد: جالب است.
محمد: رائع.
حميد: سه روز بعد از سفر حاجی نيز خانواده اش آش می پزند وبين مردم توزيع می کنند تا به سلامت بر گردد.
حميد: بعد ثلاثة أيام من سفر الحاج أيضاً تطبخ أسرته الشوربة وتوزعها علی الناس ليعود بسلام.
محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبی داريد.
محمد: إذن لکم احتمالاً تقاليد رائعة بعد سفر الحج أيضاً.
حميد: بله، همين طور است.
حميد: نعم، کذلک.
83-
حميد: می دانی که سفر حج برای ايرانيها خيلی مهم است.
حميد: تعلم أن السفر للحج مهم جداً للإيرانيين.
محمد: بله. می دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند.
محمد: نعم أعلم أنّ الايرانيين يحبّون السفر للحج.
حميد: وقتی حاجی از مکه بر می گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه می روند.
حميد: حينما يعود الحاج من مکة، يذهب أقاربه و أصدقاوه إلی المطار.
محمد: پس هم برای رفتن حاجی و هم برای برگشتن او به فرودگاه می روند. درست است؟
محمد: إذن يذهبون إلی المطار عند ذهاب الحاج و عند عودته أيضاً. صحيح؟
حميد: بله. وقتی حاجی به خانه اش می رسد، برايش گوسفند می کشند.
حميد: نعم. حينما يصل الحاج إلی بيته، يذبحون له خروفاً.
محمد: چه کسانی اين کار را می کنند؟
محمد: من الذين يفعلون ذلک؟
حميد: افراد خانواده و فاميل برای حاجی گوسفند می خرند و آن را قربانی می کنند.
حميد: أفراد الأسرة و الأقرباء يشترون للحاج خروفاً و يذبحونه قرباناً.
محمد: آنچه گذشت معلوم می شود که همه به ديدن حاجی می روند. درست است؟
محمد: يتـّضح: مماّ مرّ أنّ الکلّ يذهبون لزيارة الحاج. صحيح؟
حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجی می روند.
حميد: نعم. کلّ الأصدقاء والأقرباء يذهبون لزيارة الحاج.
محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجی خيلی شلوغ می شود.
محمد: إذن بعد السفر للحج، يصبح بيت الحاج مزدحماً جداً.
حميد: بله. او يکی دو هفته مهمان دارد.
حميد: نعم. له ضيوف لأسبوع أو أسبوعين.
محمد: آيا مهمانی رسمی هم دارد؟
محمد: هل له ضيافة رسمية أيضاً؟
حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجی همه را برای مهمانی شام يا ناهار دعوت می کند.
حميد: نعم. بعد عدة أيام من العودة، يدعو الحاج الجميع لوليمة عشاء أو غداء.
84-
محمد: اين چيست؟ کارت دعوت است؟
محمد: ما هذه؟ بطاقة دعوة؟
حميد: بله. اين کارت دعوت است. سعيد تو را به مهمانی دعوت کرده است.
حميد: نعم. هذه بطاقة دعوه. لقد دعاک سعيد إلی مأدبة.
محمد: مهمانی حاجی؟
محمد: لمأدبة الحاج؟
حميد: بله. پدر ومادر سعيد از مکه بازگشته اند وهمه را به مهمانی دعوت کرده اند.
حميد: نعم. والدا سعيد قد عادا من مکه ودعوا الجميع إلی مأدبة.
محمد: مهمانی کجاست؟
محمد: أين المأدبة؟
حميد: مهمانی در يک تالار در خيابان بهار است.
حميد: المأدبة في قاعة في شارع بهار.
محمد: آيا دور نيست، بايد هديه هم بدهيم؟
محمد: أليست بعيدة، يجب أن نقدم هدية ايضاً؟
حميد: بله. معمولاً مهمانها هديه ای برای حاجی می برند.
حميد: نعم. عادة يحمل الضيوف هدية للحاج.
محمد: آيا تو چيزی خريده ای؟
محمد: هل أنت قد اشتريت شيئاً؟
حميد: نه. امّا می دانم مادرم امروز برای خريد به بازار می رود.
حميد: لا. لکن أعلم أن والدتي تذهب إلی السوق اليوم لشراء هدية.
محمد: خوب. من هم فردا صبح چيزی می خرم.
محمد: حسناً. أنا أيضاً أشتری شيئاً صباح غد.
حميد: آيا می خواهی با هم به مهمانی برويم؟
حميد: هل تريد أن نذهب معاً إلی المأدبة؟
محمد: آره. لطفاً قبل از رفتن به من تلفن بزن.
محمد: نعم. من فضلک إتـّصل بي قبل الذهاب.
85-
محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر می کنم. می توانيم روستاها وجاهای زيبا را ببينيم.
محمد: أنا مسرور لأني أسافر بالباص ونستطيع أن نشاهد القری والأماکن الجميله.
علی: بله. جاده ی تهران- نيشابور قشنگ است. ولی کمی کويری است.
علي: نعم. طريق طهران- نيشابور جميلة. لکنّها صحراوية قليلاً.
محمد: مسجدها ورستورانهای زيادی در اين جاده می بينم.
محمد: أشاهد مساجد ومطاعم کثيرة في هذا الطريق.
علی: درست است. مساجد ورستورانهای زيادی در مسير هست. چون ماشينهای زيادی در اين جاده تردد می کنند.
علي: صحيح. توجد مساجد ومطاعم کثيرة في الطريق. لأنّ سيارات کثيرة تتردد ، في هذا الطريق.
محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور می رسيم؟
محمد: هل نصل نيشابور بعد الظهر؟
علی: بله. حدود ساعت 3 .
علي: نعم. حوالي الساعة الثالثة.
محمد: آيا می توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
محمد: هل نستطيع أن نذهب هذه الليلة إلی سوق نيشابور والمسجد الجامع؟
علی: حتماً. أول در هتل استراحت می کنيم. بعد برای نماز به مسجد جامع می رويم وکمی هم در بازار گردش می کنيم.
علي: حتماً. نستريح أولاً في الفندق. ثمّ نذهب إلی المسجد الجامع لأداء الصلاة ونتجّول قليلاً أيضاً في السوق.
محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
محمد: ما هي أفضل هدية تؤخذ من نيشابور؟
علی: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
علي: حجر الفيروز. فيروز نيشابور أفضل فيروز في العالم.
محمد: فيروزه خيلی گران است؟
محمد: الفیروز.. غال جداً؟
علی: نه، اين سنگ آبی زيبا، نسبتاً ارزان است.
علي: لا. هذا الحجر الأزرق الجميل، رخيص نسبياً.
محمد: خيلی دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.
محمد: أحبّ کثيراً أن أشتري خاتم فيروز.
86-
محمد: امروز صبح هوا سرد بود.
محمد: کان الجو بارداً صباح هذا اليوم.
علی: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضی از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند.
علي: نعم. صباح نيشابور بارد نسبياً ومنعش. يحبّ بعض المسافرين أن يبقوا الليل في نيشابور.
محمد: چرا؟
محمد: لماذا؟
علی: چون می خواهند از هوای صبح نيشابور لذت ببرند.
علي: لأنهم يريدون أن يستلذوا بجوّ صباح نيشابور.
محمد: امروز به کجا می رويم؟
محمد: إلی أين نذهب اليوم؟
علی: برای ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم می رويم.
علي: نذهب لزيارة مرقدي عطاّر والخيام.
محمد: خيلی خوب است. من اين دو شاعر ايرانی را بسيار دوست دارم.
محمد: جميل جدّاً. أنا أحبّ هذين الشاعرين الايرانيين کثيراً.
علی: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.
علي: هناک أيضاً مرقد کمال الملک وأحد أحفاد الأئمة.
محمد: بعد از ظهر چکار می کنيم؟
محمد: ماذا نفعل بعد الظهر؟
علی: آيا دوست داری به مسجد چوبی برويم؟
علي: هل تحبّ أن نذهب إلی المسجد الخشبي؟
محمد: خوب است. اين شهر، جاهای ديدنی بسياری دارد.
محمد: جيدّ. لهذه المدينة أماکن ملفتة کثيرة.
علی: چون خيلی قديمی است. آيا برای دوربينت فيلم خريدی؟
علي: لأنّها قديمة جدّاً. هل اشتريت فيلماً لعدستک؟
محمد: نه. امروز می خرم.
محمد: لا. أشتري اليوم.
87-
محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدنی است.
محمد: هذا البستان جميل جدّاً. مرقد کمال الملک أيضاً ملفت.
علی: آيا می دانی کمال الملک که بود؟
علي: هل تعلم مَن کان کمال الملک؟
محمد: فکر می کنم نقاش بوده. درست است؟
محمد: أظنّ أنّه کان رسّاماً. صحيح؟
علی: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
علي: نعم. انّه کان من أفضل رسّامي ايران وقد توفي قبل حوالي ثمانين عاماً.
محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
محمد: هل کان هو من أهالي مدينة نيشابور؟
علی: نه. کمال الملک کاشانی بوده ودر سن نوجوانی به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.
علي: لا. کان کمال الملک کاشانياً وذهب إلی طهران في سنّ الحداثة وثمّ ذهب من هناک إلی اوروبا.
محمد: آيا کمال الملک برای آموختن نقاشی به اروپا رفت؟
محمد: هل ذهب کمال الملک إلی اوروبا لتعلّم الرسم؟
علی: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنری شد.
علي: نعم، ثمّ عاد إلی ايران وأصبح مديراً لمدرسة فنية.
محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟
محمد: فلماذا مرقده في نيشابور؟
علی: چون در سن پيری، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگی کرد.
علي: لأنّه جاء إلی نيشابور في سنّ الشيخوخة وعاش هنا حتی آخر عمره.
محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
محمد: هل لوحاته أيضاً في نيشابور؟
علی: نه. تابلوهايش در موزه های مختلف ايران وکشورهای ديگر است.
علي: لا. لوحاته في مختلف متاحف ايران والبلدان الأخری.
88-
محمد: سلام.
محمد: مرحباً.
خانم دکتر: سلام. بفرما بنشين. چه شده است؟
طبيبة: مرحبا. تفضل إجلس. ماذا حدث؟
محمد: از پريروز سرم درد می کند. حالت تهوع هم دارم.
محمد: من أمس الأول أشعر بالصداع. لدي غثيان أيضاً.
خانم دکتر: آيا احساس سر گيجه هم می کنی؟
طبيبة: هل تشعر بالدّوار أيضاً؟
محمد: بله. گاهی احساس سرگيجه می کنم.
محمد: نعم. أشعر بالدّوار حيناً.
خانم دکتر: دهانت را باز کن تا زبانت را ببينم. آيا احساس دل درد هم می کنی؟
طبيبة: إفتح فمک لأری لسانک. هل تشعر بألم في البطن أيضاً؟
محمد: نه احساس دل درد نمی کنم.
محمد: لا ، لا أشعر بألم في البطن.
خانم دکتر: اجازه بده فشار خونت را اندازه بگيرم. لطفاً آستينت را بالا بزن.
طبيبة: إسمح لي أن أقيس ضغط دمک. رجاء إرفع کمّک.
محمد: چشم. بفرما.
محمد: سمعاً. تفضّلي.
خانم دکتر: فشار خونت عادی است. برايت يک بسته قرص، يک شربت ودو آمپول می نويسم. بهتر است آزمايش خون بدهی. شايد چربی خون داشته باشی.
طبيبة: ضغط دمک اعتيادي. أکتب لک وصفة برزمة حبّات وشراب وإبرتين. الأفضل أن تجري تحليلاً للدم. ربّما هناک ارتقاع في الدهن بدمک.
محمد: کی می توانم آزمايش بدهم؟
محمد: متی أستطيع أن أجري التحليل؟
خانم دکتر: فردا صبح قبل از صبحانه به آزمايشگاه برو.
طبيبة: إذهب إلی المختبر صباح الغد قبل تناول الفطور.
محمد: خيلی ممنون. جواب آزمايش را در اولين فرصت خدمتتان می آورم.
محمد: شکراً جزيلاً. سآتي إليکم بنتيجة التحليل في أول فرصة.
89-
محمد: سلام.
محمد: مرحباً.
خانم دکتر: سلام. خوش آمدی. بفرما. حالت چطور است؟
الطبيبة: مرحبا: أهلاً وسهلاً. تفضّل. کيف حالک؟
محمد: پريروز به خاطر سردرد خدمت شما رسيدم والآن جواب آزمايش خون را آوردم.
محمد: جئتکم أمس الأول بسبب الصداع والآن جئت نتيجة تحليل الدم.
خانم دکتر: بله. يادم هست آيا سر دردت آرام شده؟
الطبيبة: نعم. أتذکّر. هل سکن صداعک؟
محمد: بله. بهتر شده ام. ولی قرص وشربت را هنوز می خورم.
محمد: نعم، تحسّن حالي. لکنّی ما زلتُ أتناول الأقراص والشراب.
خانم دکتر: لطفاً جواب آزمايشت را بده ببينم.
الطبيبة: رجاءً هات نتيجة التحليل لأراها.
محمد: بفرمائيد.
محمد: تفضّلوا.
خانم دکتر: متشکرم... مشکلی نيست. چربی خونت عادی است.
الطبيبة: شکراً... ليست هناک مشکلة. نسبة الدهن لديک عادية.
محمد: خدا را شکر که چربی خون ندارم. کمی نگران بودم.
محمد: الحمد للّه لعدم وجود دهن زائد في دمي. کنت قلقاً بعض الشي.
خانم دکتر: چرا نگران شدی؟ توجوان وسرحالی.
الطبيبة: لماذا قلقتَ؟ أنت شاب ونشط.
محمد: آيا خوردن داروها را ادامه بدهم؟
محمد: هل أواصل تناول الأدوية؟
خانم دکتر: بله. تا پس فردا داروها را بخور. اگر سردرد نداشتی داروها را قطع کن.
الطبيبة: نعم. تناوَل الأدوية حتی بعد غد. إذا زال صداعک توقّف عن تناول الأدوية.
محمد: متشکرم.
محمد: شکراً.
90-
محمد: اين روزها ميدان ولی عصر خیلی شلوغ است.
محمد: هذه الأيام ... ميدان ولی عصر مزدحم جداً.
علی: آره. پياده رو را نگاه کن چه قدر شلوغ است! مخصوصاً نزديک سينما.
علي: نعم. أنظر إلی الرصيف کم هو مزدحم! خصوصاً قرب السينما.
محمد: درست است. نزديک سينما قدس خيلی شلوغ است.
محمد: صحيح! قرب سينما القدس مزدحم جداً.
علی: اين روزها در تهران جشنواره فيلم فجر برگزار می شود.
علي: هذه الأيام يقام في طهران مهرجان فجر للأفلام.
محمد: جشنواره فيلم فجر!!
محمد: مهرجان فجر للأفلام!!
علی: بله. اين جشنواره بين المللی است و هرسال در بهمن ماه برگزار می شود.
علي: نعم. هذا مهرجان دولی ويقام في شهر بهمن من کلّ عام.
محمد: آيا آنها می خواهند فيلمهای جشنواره را ببينند؟
محمد: هل يريد هؤلاء أن يشاهدوا أفلام المهرجان؟
علی: بله. فيلمهای ايرانی و خارجی بسياری در اين جشنواره شرکت می کنند.
علي: نعم. أفلام ايرانية وخارجية کثيرة تشارک في هذا المهرجان.
محمد: آيا ما هم می توانيم به سينما برويم و يک فيلم جشنواره را ببينيم؟
محمد: هل نستطيع نحن أيضاً أن نذهب إلی السينما ونشاهد أحد أفلام المهرجان؟
علی: نمی دانم آيا می توانيم بليط بخريم يا نه. چون اين روزها سينماها خيلی شلوغ است.
علي: لا أعرف هل نستطيع أن نشتري بطاقة أم لا. لأن دور السينما مزدحمة جداً هذه الأيام.
محمد: من دوست دارم يک فيلم خانوادگی و يا تاريخی ببينم.
محمد: أنا أحبّ أن أشاهد فلماً أسرياً أو تاريخياً.
علی: دوستم مجيد دانشجوی تئاتر است. به او تلفن می کنم و از او می خواهم دو عدد بليط برای ما بخرد.
علي: صديقي مجيد طالب في فرع المسرح. أتصل به هاتفياً وأطلب منه أن يشتري لنا بطاقتين.

TOPIC : تعليم اللغة الفارسية*09  SOURCE : Linguistic Studies ** http://languages.forumactif.org/
Signature : langues
Back to top Go down
https://languages.forumotion.co.uk
 

تعليم اللغة الفارسية*09

View previous topic View next topic Back to top 
Page 1 of 1

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
languages :: Other languages,autres langues :: Persian*فارسی-
Jump to: