langues Admin
| Subject: تعليم اللغة الفارسية*01 Sun 18 Apr - 21:33 | |
| -1
على: سلام آقا. علي: السلام عليكم سيد. محمد: سلام. محمد: وعليكم السلام. على: آيا شما خارجي هستيد؟ علي: هل انتَ اجنبي؟ محمد: بله، من جزائري هستم، آيا شما ايرانى هستيد؟ محمد: نعم، انا جزائري، وهل انتَ ايراني؟ على: بله من ايرانى هستم. علي: نعم، انا ايراني. محمد: اسم شما چيه؟ محمد: ما اسمك؟ على: اسم من على ِ، اسم شما چيه؟ علي: اسمي علي، ما اسمك؟ محمد: اسم من محمدِ. محمد: اسمي محمد. محمد: استودعك الله سيد علي. محمد: خدا حافظ على آقا! على: خدا حافظ! علي: استودعك الله.
2- على: سلام محمد. علي: السلام عليكم يا محمد. محمد: سلام على آقا. محمد: وعليكم السلام يا سيد علي. على: اسم من علىِ صمدي. علي: اسمي علي صمدي. محمد: بله، آقاى صمدى! حال شما چطوره؟ محمد: نعم، سيد صمدي! كيف حالك؟ على: متشكرم، حال شما خوبه؟ علي: أشكرك، هل انتَ بخير؟ محمد: خيلى ممنون. محمد: شكراً جزيلاً. على: شما دانشجوى تاريخ هستيد؟ علي: هل انت طالبٌ في التاريخ؟ محمد: نه. من دانشجوى تاريخ نيستم. محمد: لا. انا لست طالباً في التاريخ. على: شما دانشجوى ادبيات فارسى هستيد؟ علي: هل انت طالب في الادب الفارسي؟ محمد: بله، من دانشجوى فارسى هستم، شما دانشجوى تاريخ هستيد؟ محمد: نعم، انا طالب في الادب الفارسي، هل انت طالب في التاريخ؟ على: بله، من دانشجوى تاريخ هستم. علي: نعم، انا طالبٌ في التاريخ.
3- محمد: سلام على خوبى؟ محمد: السلام عليكم، علي انت بخير؟ على: سلام. ممنون. علي: عليكم السلام. شكراً. محمد: آيا شما در ساختمان يک هستيد؟ محمد: هل انت في البناية رقم واحد؟ على: نه من در ساختمان يک نيستم. علي: لا أنا لست في البناية رقم واحد. محمد: پـس شما در ساختمان دو هستيد؟ محمد: اذن انتَ في البناية رقم اثنين؟ على: بله. اتاق من در ساختمان دو است. علي: نعم. غرفتي في البناية رقم اثنين. محمد: من در جستجوى يک اتاق جديد هستم. محمد: أنا أبحث عن غرفة جديدة. على: اتاق جديد؟ چرا؟ علي: غرفة جديدة؟ لماذا؟ محمد: من يک اتاق جديد مى خواهم. چون اتاق من كوچک وشلوغه. محمد: أريد غرفة جديدة لان غرفتي صغيرة ومزدحمة. على: ما در اتاق يک تخت خالى داريم. علي: هناك في غرفتنا سرير شاغر. محمد: شما در اتاق يک تخت خالى داريد؟ محمد: هل هناك في غرفتكم سرير شاغر؟ على: بله. به اتاق ما بيا. علي: نعم. تعال الى غرفتنا. محمد: خيلى عاليه. محمد: جيد جداً. هل فهمتم قصة البرنامج؟ يوجد سرير شاغر في غرفة علي ولذلك يستطيع محمد الذهاب الى غرفة علي والاقامة معه. انتبهوا الى محادثة محمد وعلي مرة اخرى. محمد: سلام. على خوبى؟ محمد: السلام عليكم، علي انت بخير. على: سلام. ممنون. علي: عليكم السلام. شكراً. محمد: آيا شما در ساختمان يک هستيد؟ محمد: هل انت في البناية رقم واحد؟ على: نه. من در ساختمان يک نيستم. علي: لا انا لست في البناية رقم واحد. محمد: پس شما در ساختمان دو هستيد؟ محمد: اذن انت في البناية رقم اثنين. على: بله. اتاق من در ساختمان دو است. علي: نعم. غرفتي في البناية رقم اثنين. محمد: من در جستجوى يک اتاق جديد هستم. محمد: أنا أبحث عن غرفة جديدة. على: اتاق جديد؟ چرا؟ علي: غرفة جديدة؟ لماذا؟ محمد: من يک اتاق جديد مى خواهم. چون اتاق من كوچک وشلوغه. محمد: اريد غرفة جديدة. لان غرفتي صغيرة ومزدحمة. على: ما در اتاق يک تخت خالى داريم. علي: يوجد في غرفتنا سرير شاغر. محمد: شما در اتاق يک تخت خالى داريد؟ محمد: يوجد في غرفتكم سرير شاغر؟ على: بله. به اتاق ما بيا. علي: نعم. تعال الى غرفتنا. محمد: خيلى عاليه. محمد: جيد جداً. 4-
على: سلام آقا. علي: السلام عليكم سيدي. آقاى داورى: سلام. روز بخير. السيد داوري: عليكم السلام. اسعد الله اوقاتك. على: آقاى داورى ما در اتاقمان يک تخت خالى داريم. علي: السيد داوري، لدينا سرير شاغر في غرفتنا. آقاى داروى: بله. مى دونم. السيد داوري: نعم، أدري. على: اين آقا محمد است. او دانشجوى ادبيات فارسي است. علي: هذا هو السيد محمد. هو طالب في فرع الادب الفارسي. محمد: سلام آقاى داورى. محمد: السلام عليكم السيد داوري. آقاى داورى: سلام. شما در ساختمان دو هستيد؟ السيد داوري: عليكم السلام. انتم في البناية رقم اثنين؟ محمد: نه. اتاق من در ساختمان يک است. محمد: لا. غرفتي في البناية رقم واحد. آقاى داورى: شما ساختمان دو را دوست دارى؟ السيد داوري: انت تحبُّ البناية رقم اثنين؟ محمد: بله. اگر ممكن است. محمد: نعم. اذا أمكن. آقاى داورى: بفرمائيد، فرم دانشجوهای ساختمان دو. السيد داوري: تفضل، استمارة طلاب البناية رقم اثنين. محمد: خيلى متشكرم آقا. محمد: اشكرك سيدي. على: خيلى ممنون. علي: شكراً لك. 5- على: سلام سعيد. علي: مرحباً سعيد. سعيد: سلام، حال شما چطور است؟ سعيد: مرحباً، كيف حالكم؟ على: خوبم، متشكرم، اين آقا محمد است. علي: أنا بخير، اشكرك، هذا محمد. محمد: سلام، حال شما خوب است؟ محمد: مرحباً، هل أنت بخير؟ سعيد: سلام، متشكرم، من سعيدم. سعيد: مرحباً، اشكرك، انا سعيد. محمد: خوشوقتم. محمد: فرصة سعيدة. سعيد: خوش آمديد، على درباره شما با من صحبت كرده است. سعيد: اهلاً وسهلاً، لقد تحدث عنك علي معي. على: سعيد! محمد از امروز به اتاق ما مى آيد، او دانشجوى ادبيات فارسى است. علي: سعيد! يأتي محمد الى غرفتنا مـِن اليوم، هو طالب بالادب الفارسي. سعيد: خوب است، اين تخت خالى است. سعيد: جيد، هذا السرير شاغر. محمد: متشكرم، اين تخت من است؟ محمد: شكراً، هذا سريري؟ سعيد: بله، اين تخت و اين كمد شماست. سعيد: نعم، هذا سريرك وهذه خزانتك. محمد: خيلى ممنون سعيد، خيلى ممنون على. محمد: شكراً جزيلاً سعيد. شكراً جزيلاً علي. على: خواهش مى كنم. علي: عفواً.
6- علی: صبح بخير محمد. علي: صباح الخير محمد. محمد: صبح بخير، ساعت چند است؟ محمد: صباح الخير، کم الساعة؟ علی: هفت است. علي: السابعة. محمد: ساعت هفت است؟ محمد: الساعة هي السابعة؟ علی: آری خيلی دير است. علي: نعم، متأخراً کثيراً. سعيد: سلام صبح بخير. سعيد: السلام عليکم، صباح الخير. علی: صبح بخير، امروز صبح تو کلاس داری؟ علي: صباح الخير، هل عندک محاضرة صباح اليوم؟ سعيد: بله ساعت 8. سعيد: نعم، في الساعة الثامنة. محمد: سعيد! تو با اتوبوس به دانشگاه می روی؟ محمد: سعيد! انت تذهب الى الجامعة بالحافلة؟ سعيد: نه دانشکده نزديک است . من پياده می روم. سعيد: لا، الکلية قريبة. أنا أذهب مشياً. محمد: على! تو هم پياده به دانشگاه می روی؟ محمد: علي! أنت ايضاً تذهب الی الجامعة مشياً؟ علی: نه، من با اتوبوس به دانشگاه می روم. علي: لا، أنا أذهب الی الجامعة بالحافلة. محمد: من هم با اتوبوس به دانشگاه می روم. محمد: أنا أيضاً أذهب الی الجامعة بالحافلة. علی: پس عجله کن، اتوبوس ساعت هفت ونيم می رود. علي: إذَن عجّل، الحافلة تذهب في الساعة السابعة والنصف. محمد: باشد. خداحافظ سعيد. محمد: حسناً، في أمان الله سعيد. علی: خداحافظ. علي: في امان الله. سعيد: به سلامت. سعيد: مع السلامة. 7- محمد: علی! تو کجايی هستی؟ محمد: علي! من أين انت؟ علی: من شيرازی هستم. خانواده من در شيراز هستند. علي: أنا شيرازي. أسرتي في شيراز. محمد: پدر تو چه کاره است؟ محمد: ما هي مهنة والدک؟ علی: پدرم پليس است. علي: والدي شرطي. محمد: مادرت چه کار مى کند؟ محمد: ماذا تعمل والدتک؟ علی: او خانه دار است. علي: هي ربة بيت. محمد: مادر من کار مى کند. او مترجم است. محمد: والدتي تعمل. هي مترجمة. علی: پدرت چه کاره است؟ علی: ما هي مهنة والدک؟ محمد: پدرم معلم است. اين عکس خانواده من است. محمد: والدي معلم. هذه صورة أسرتي. يأخذ علي الصورة من محمد. فهي صورة عائلية صغيرة و ينظر علي الی الصورة و يسأل محمداً: علی: اين آقا پدرت است؟ علی: هذا السيد والدک؟ محمد: بله. اين آقا پدرم است. او معلم است. محمد: نعم. هذا السيد والدي. هو معلم. علی: اين خانم مادرت است؟ علي: هذه السيدة والدتک؟ محمد: نه او مادربزرگم است. اين خانم مادرم است. محمد: لا هي جدّتي. هذه السيدة والدتي. علی: و اين دختر، خواهرت است؟ علي: وهذه الفتاة أختک؟ محمد: بله اين خواهرم است. او دانش آموز است. محمد: نعم. هذه أختي. هي تلميذة.
8- محمد: اين آقا کيست؟ محمد: من هو هذا السيد؟ علی: ايشان پدرم است. علي: هو أبي. محمد: اوه، پدرت جوان است. محمد: اوه، أبوک شاب. علی: بله، پدرم جوان است. اين خانم هم مادرم است. علي: نعم أبي شاب، وهذه السيدة هي امي. محمد: اين پسر کيست؟ محمد: من هو هذا الولد؟ علی: اين پسر، برادرم است. علي: هذا الولد أخي. محمد: اين دختر، خواهرت است؟ محمد: هذه الفتاة، اختک؟ علی: بله اين دختر، خواهرم است. علي: نعم. هذه الفتاة أختي. محمد: شما چند تا خواهر و برادريد؟ محمد: کم أخ وأخت انتم؟ علی: من يک برادر و دو خواهر دارم. علي: أنا لي أخ وأختان. محمد: تو پسر بزرگ خانوادهاي؟ محمد: أأنت الولد الاکبر في الأسرة؟ علی: نه من پسر بزرگ خانواده نيستم. برادرم پسر بزرگ خانواده است. علي: لا أنا لست الولد الاکبر في الأسرة. أخي هو، الولد الاکبر في الأسرة. محمد: من برادر ندارم. من فقط يک خواهر دارم. محمد: أنا ليس لي أخ. لي أخت فقط. علی: بله. می دانم تو يک خواهر داری. علي: نعم، أعلم أنت لک أخت واحدة. محمد: برادر تو چه کاره است؟ محمد: ما هي مهنة أخيک؟ علی: برادرم کارمند است. کارمند بانک. علي: أخي موظف. موظف بنک. محمد: خواهرت چی؟ محمد: وأختک؟ علی: خواهر بزرگم پرستارِ و خواهر کوچکم به مدرسه می رود. علي: أختي الکبيرة ممرضة وأختي الصغيرة لازالت تذهب الى المدرسة.
9- على: محمد، تو امروز بعد از ظهر بيکارى؟ علي: محمد، هل أنت متفرغ ٌ عصر اليوم؟ محمد: نه. بعدازظهر بيکار نيستم. محمد: لا. لستُ متفرغاً بعد الظهر. على: تو بعدازظهر بيکار نيستي، امشب چه؟ علي: أنت لستَ عاطلاً بعد الظهر، وکيف الليلة؟ محمد: آری... فکر کنم... برای چه؟ محمد: نعم... أظنُّ... لماذا؟ على: تو برای خريد وقت داری؟ علي: أنت عندک وقت للتسوق؟ محمد: نه، من وقت ندارم. محمد: لا، أنا ليس عندي وقت. على: چرا وقت نداری؟ علي: لماذا ليس لديک وقت؟ محمد: چون من امشب درس دارم. محمد: لانّ لي درسا الليلة. على: سعيد چه؟ او امشب بيکار است؟ علي: وسعيد کيف؟ هو متفرغ ٌ الليلة؟ محمد: نه، او امشب بيکار نيست. محمد: لا، هو ليس متفرغاً الليلة. على: سعيد هم برای خريد وقت ندارد؟ علي: سعيد أيضاً ليس لديه وقت للتسوق؟ محمد: نه، او امشب به کتابخانه می رود. فردا به خريد می رويم. چطور است؟ محمد: لا، هو يذهب الليلة الی المکتبة. غداً نذهب للتسوق. کيف هذا؟ على: خوب است. پس ما فردا به خريد مى رويم. علي: جيد. إذن نحن نذهب للتسوق غداً.
10-
سعيد: محمد شما امروز بعد از ظهر به کجا می رويد؟ سعيد: محمد انتما الی اين تذهبان بعد ظهر اليوم؟ محمد: به فروشگاه می رويم. محمد: نذهب الی المتجر. سعيد: به کدام فروشگاه می رويد؟ به فروشگاه کتاب می رويد؟ سعيد: الی أي متجر تذهبان؟ تذهبان الی متجر الکتب؟ محمد: نه. ما به کتاب فروشی نمی رويم. ما به سوپر مارکت می رويم. تو چيزی لازم داری؟ محمد: لا. نحن لا نذهب الی محل بيع الکتب. نحن نذهب الی السوبر مارکت. أتحتاج شيئا؟ سعيد: آری. فکر می کنم چند تخم مرغ ويک بسته پنير لازم دارم. سعيد: نعم. أظن أحتاج عدة بيضات وعلبة جَبْن ٍ واحدة. محمد: باشد. من برايت می خرم. محمد: حسنا. انا اشتري لك. سعيد: خيلی ممنون. زحمت می کشی. سعيد: شکراً جزيلاٌ. تکلف نفسك. سعيد: راستی. پدرت امروز تلفن کرد. سلام رساند. سعيد: الحقيقة اتصل والدك اليوم هاتفيا وبلّغ تحياته. محمد: آه؟ ساعت چند؟ محمد: آه؟ أيّ الساعة؟ سعيد: فکر می کنم تقريباً ساعت 20/8 دقيقه. سعيد: أظن حوالي الساعة الثامنة وعشرين دقيقة. محمد: او از مصر زنگ می زد؟ محمد: هو کان يتـّصل من مصر؟ سعيد: نه. پدرت گفت آنها الان در امارات هستند. سعيد: لا. قال والدك هم الآن في الامارات. محمد: بله. آنها هر سال برای تعطيلات به امارات می روند. محمد: نعم. هم يذهبون للعطلة (لقضاء العطلة) الی الامارات کل عام.
TOPIC : تعليم اللغة الفارسية*01 SOURCE : Linguistic Studies ** http://languages.forumactif.org/ |
|